به مدت پنج دهه، کارول اورسبورن با نوشتن ۳۶ کتاب در مورد کیفیت زندگی، معنویت و پیری، صدای برجسته نسل خود و نویسنده پرفروش بوده است. آخرین کتاب او است پیری معنوی: بازتاب های هفتگی برای پذیرش زندگی. این کتاب برای خواندن هفتگی در طی دو سال با ۱۲۰ مطالعه طراحی شده است، و بر مسائل و نگرانی هایی که در میان کسانی که پیری را راهی به سوی تعالی معنوی می دانند، برمی خیزد تمرکز دارد.
اورسبورن مدرک کارشناسی ارشد خود را در مطالعات الهیات و دکترا در تاریخ و نظریه انتقادی دین از دانشگاه واندربیلت گرفت و کار کارشناسی ارشد خود را در زمینه مشاوره معنوی در حوزه علمیه نیویورک در شهر نیویورک به پایان رساند. او در دانشکده های دانشگاه پپردین، در مالیبو، کالیفرنیا خدمت کرد. دانشگاه لویولا مریمونت، لس آنجلس؛ و دانشگاه جورج تاون، در واشنگتن، دی سی او نیز ظاهر شد اپرا، اخبار شبانه NBC و نمایش امروزو سخنرانی هایی را در موسسه امگا، انجمن پیری آمریکا و بیمارستان دانشگاه واندربیلت ارائه کرد.
در مورد پیری چه اشتباهی می کنیم؟
دو نظریه غالب در مورد پیری وجود داشته است که بر کلیشهها تأثیر گذاشته است و هر کدام به روش خاص خود پیری را اشتباه میکنند. اولین مورد این است که پیری دورهای از افول غمانگیز و آهسته است و بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که سعی کنید افراد مسن را پشت اجتماعات و امکانات دردار قرار دهید و آنها را تا حد امکان خوشحال نگه دارید.
طرف دیگر، که تحت تأثیر بوده و به همان اندازه موذیانه است، «نظریه فعالیت» نامیده می شود. افراد مسنتر را فعال نگه میدارد—هرچه فعالتر باشند، هر چه بیشتر فعال باشند، ظاهراً بهتر است. بنابراین، در حالی که میخواهیم میانسالی را افزایش دهیم و ما را به رباتهای ناامید تبدیل کنیم، چیزهایی مانند «۶۰ ۳۰ جدید است» میگوییم.
راه بهتری برای نگاه کردن به پیری چیست؟
پیر شدن مرحله ای از زندگی با معنا و هدف خاص خود است. شما این آزادی را دارید که انتخاب کنید چگونه می خواهید زندگی کنید. گاهی اوقات ممکن است بخواهید متفکر، ساکت باشید و زمانی را به دور از کانون توجه کنید. مواقع دیگر، ممکن است بخواهید مانند شیر غرش کنید. ممکن است چیزهای زیادی در شما باقی مانده باشد که بخواهید بدهید.
پیری معنوی را چگونه تعریف می کنید؟
اولین اصل پیری معنوی این است که واقعیت را آنگونه که هست بپذیریم و در عین حال باور کنیم که زندگی معنا و هدفی دارد. دوم این است که بدون توجه به هر چیزی خود را دوست داشته باشید. پیری معنوی با روند پیری نه به عنوان مشکلی که باید حل شود، بلکه به خودی خود به عنوان یک تجربه معنوی برخورد می کند. این آخرین فرصت شماست که تمام زندگی را در آغوش بگیرید و این آزادی را داشته باشید که کاری را که می خواهید انجام دهید انتخاب کنید زیرا روح شما به شما می گوید که آن کار را انجام دهید.
من می گویم فردی که به دنبال ایمان است یک پیش نیاز است، و ایمان به معنای اعتماد به این است که چیزی فراتر از آن چیزی است که ما با چشم غیر مسلح خود می بینیم وجود دارد، زیرا در غیر این صورت، پیری و رویارویی با مرگ و میر بسیار غیرقابل تحمل است. بدون نوعی دیدگاه گسترده تر، مردم یا تعطیل می شوند یا وارد انکار یا فعالیت های دیوانه وار می شوند.
همانطور که با کاهش جسمی و روانی روبرو هستیم، غم چه نقشی در این تجربه معنوی دارد؟
غم و اندوه می تواند شما را از ایمانتان دور کند. شما می توانید از راه های زیادی به پایان برسید و احساس کنید که زندگی بی معنی و ناامید است. در کتابم، من در مورد مکانی صحبت می کنم که آن را «خلأ» می نامم، جایی که واقعیت از توانایی شما برای کنار آمدن پیشی می گیرد، و شما به جایی می روید که احساس بی انتها، تاریکی، ترسناک و ناامید می کنید. هر فرمول معنوی و مذهبی که من تا به حال خوانده ام مکانی مانند آن دارد – مانند شب تاریک روح در مسیحیت – جایی که وضعیت موجود شما را از دست می دهد، و با این حال به نظر مکانی مقدس نیز می رسد زیرا به شما اجازه می دهد توهمات و آنچه قبلا بود را رها کنید و خود را از پایه به گونه ای بازسازی کنید که بیشتر با واقعیت هماهنگ باشد.
چگونه یک بازنشسته پس از از دست دادن هویت خود می تواند با احساس آزادی دوباره ظاهر شود؟
این بسیار بی ثبات کننده و ناراحت کننده است که بیشتر عمر خود را به گونه ای مشخص تعریف کرده اید و سپس ناگهان این برچسب ها دیگر کار نمی کنند، یا به این دلیل که مجبور شده اید نقش های سنتی خود را کنار بگذارید، از آنها بزرگتر شده اید یا اینکه از نظر جسمی یا ذهنی دیگر توانایی ندارید. درک این موضوع که نقشهای قدیمی دیگر جواب نمیدهند، بسیار دردناک است و بسیاری از مردم به دوره سوگواری میروند. اما طرف دیگر این از دست دادن آزادی این است که از خود بپرسید چه کاری برایتان جالب است که امروز انجام دهید و از پاسخ متعجب شوید – برای اینکه بفهمید روح شما آرزوی چه چیزی را دارد و میخواستید چه کسی شوید. این سالها برای بسیاری از ما، این درک به آرامی انجام می شود. حتی ممکن است پنج یا ۱۰ سال طول بکشد تا درک شود.
آیا برای یافتن هدف خود در زندگی هرگز دیر نیست؟
البته نه. در واقع من برعکس می گویم. پیر شدن طول می کشد تا در نهایت بتوانید با درجه ای از خلوص هدف زندگی کنید، زیرا قرار نیست به اندازه انتظارات جامعه از شما منحرف شوید. برای کسانی که دارای اختلالات جسمی و ذهنی هستند، فرصتی برای یافتن معنا و هدف نه تنها با وجود آن چالش ها، بلکه از طریق آنها وجود دارد. برای مثال، اگر در حال پیاده روی هستید و بسیار کندتر از حد معمول پیش می روید، به احتمال زیاد متوجه رشد گل از شکافی در پیاده رو خواهید شد.
با این حال، اگر شما از آن دسته افرادی هستید که فکر میکنید هدف از سن بالا ادامه دادن به موقعیت رهبری یا جایگزینی یک موقعیت رهبری با موقعیت دیگری است، هنوز آنقدر سریع در حال دویدن هستید که هرگز نخواهید شنید. آواز پرندگان، تغییر ابرها را تماشا کن یا لذتی را که می تواند از وجود ساده ناشی شود را درک کن.
با آگاهی بیشتر از فناپذیری خود، چه هدایایی معنوی می تواند پدید آید؟
ارزشمندی لحظه. بصیرت برای شناخت حقایق زندگی – اعم از بد و خوب. فروتنی. ما زمان زیادی را برای کنترل همه چیز تلف می کنیم. مواجهه با فنا، تسلیم نهایی است، و هر سنت معنوی در مورد اهمیت فروتنی صحبت می کند، درک این موضوع که شما نمی توانید هر چیزی را که قرار است برای شما اتفاق بیفتد کنترل کنید و قدرتی بالاتر از خودتان وجود دارد، اگر ایمان داشته باشید.
من اخیراً با کتاب ارنست بکر برخورد کردم انکار مرگو او توصیه های شگفت انگیزی دارد که من به آنها توجه کرده ام. اول از همه، او میگوید که هر چه معنوی، باهوش و تحصیل کردهتر باشید، بیشتر از مرگپذیری آگاه خواهید شد، و چیزی که شما را از ناامیدی باز میدارد لزوماً معنویت سنتی نیست، بلکه داشتن یک پروژه است. او معتقد است که رویارویی با مرگ همیشه برای ما انسانها بدون وقفه بسیار زیاد است، ما حق داریم دورههایی از توهم را داشته باشیم که به نوعی آن را فراموش میکنیم، و داشتن یک پروژه ارزشمند از هر نوع، پادزهری عالی برای ناامیدی است. .
این یکی از دلایلی بود که به نوشتن بازگشتم. دریافتم که بدون پروژه، بیش از حد روی ضررهایی که تجربه میکردم فکر کردم. دلیل دیگری که این کتاب را نوشتم این است که یکی از موهبتهای بزرگ در سنین بالاتر این است که اگر هدیهای دارید، این شانس شماست که میراثی به جا بگذارید. لازم نیست دنیا را نجات دهد. به نسل ما در تمام عمر گفته اند که باید از دل و علاقه خود پیروی کنیم. زمانی که ما در دهه ۴۰ زندگیمان بودیم، این سخت بود، زیرا اگر از دل خود پیروی میکردید و میخواستید شاعر شوید، نمیتوانید از این طریق امرار معاش کنید. اما حالا در دهه ۷۰، ۸۰ یا ۹۰ سالگی، اگر می خواهید شاعر شوید، بروید! شکوفا شدن در اواخر عمر بسیار در جریان است، که با آنچه قلب ما به ما می گوید و توانایی های جسمی و ذهنی ما تعدیل می شود. این چیزی است که اختراع مجدد باید در مورد آن باشد.
آیا طنز می تواند در این سفر به ما کمک کند؟
اوه خدای من، بله. اما شما باید آن را واجد شرایط کنید زیرا برخی از طنزها می توانند تلخ و طعنه آمیز باشند. باید عشق در زیر طنز وجود داشته باشد. شما باید آنقدر خودتان را دوست داشته باشید که بخواهید حقیقت را در مورد خودتان بگویید. شما باید آنقدر دنیا را دوست داشته باشید که حقیقت را در مورد جهان بگویید. و باید آنقدر طرف مقابل را دوست داشته باشید که حقیقت را در مورد او بگویید. فکر میکنم بهترین طنز حقیقتی را در خود دارد، اما باید به اندازه کافی شفقت، عشق به خود، ایمان – ویژگیهای معنوی – داشته باشید تا با چیزهایی که در غیر این صورت احتمالا گریهتان میکند، بازیگوش باشید.
با افزایش سن، به طور فزاینده ای به دیگران وابسته می شویم. دروس معنوی در آنجا چیست؟
ما خوب دریافت نمی کنیم گرایش در افراد مسن این است که اگر مراقبان خود به طور کامل به ما کمک نمی کنند، از آنها شکایت کنند یا عصبانی شوند. بنابراین این در مورد یادگیری دریافت است، اما همچنین یاد گرفتن مهربانی و قرار دادن افراد دیگر بر خود – اجازه دهید مراقب شما نسبت به کاری که برای شما انجام می دهند احساس خوبی داشته باشد. سخاوتمندی روحیه نیاز است تا مراقبت از شخص دیگری را بپذیرید، حتی زمانی که این کار خلاف طبیعت شما باشد یا آنها آن را به خوبی انجام نمی دهند. افراد مسن زمانی در بهترین حالت خود قرار می گیرند که روحیه سخاوتمندانه داشته باشند. آنها آنقدر عمیق کاوش کردهاند که بفهمند در انتهای عشق به خود سخاوت است.
ببینید، نکته اصلی این است که یاد بگیرید دوست داشته باشید و دوست داشته شوید. من هر روز به یادگیری ادامه می دهم. من مسائل خانوادگی دارم که ممکن است هرگز حل نشود، اما به هر حال دارم یاد میگیرم که محبوب هستم. من عشق را در جایی می بینم که قبلاً آن را ندیده بودم. من در جایی دلسوزی می کنم که قبلاً آن را ندیده بودم. در ۷۶ سالگی، ناگهان چیزهایی را با عمق زیادی می بینم که عشقی را می بینم که در تمام مدت وجود داشت. شاید حل و فصل اتفاق نیفتد – کودک بیگانه همیشه به خانه نمی آید – اما در قلب ما، ما می توانیم برای همه چیز حل و فصل پیدا کنیم. در رسانه های جریان اصلی و کلیشه ها، پیری به عنوان زمان افول در نظر گرفته می شود، اما برای من، اکنون پیری را به عنوان زمان اوج می بینم. شما نه تنها می توانید پیر شوید، بلکه می توانید کامل نیز رشد کنید.
ساندرا ییاتی سردبیر ملی است بیداری های طبیعی
مقالات مرتبط:
لینک منبع