نور نیوز-گروه بینالملل: یک سال پیش در چنین روزهایی جهان از در شوک عملیاتی بود که گردانهای شاخه نظامی جنبش حماس در سرزمینهای اشغالی ترتیب داده بودند. عملیاتی که در سالگرد آن بسیاری از مختصات و معادلات منطقه و جهان در سایه آن تغییر کرده و بسیار پیچیدهتر از گذشته شده است. ماشین کشتار رژیم اسرائیل توقفناپذیر به نظر میرسد اما محور مقاومت هم با تمام آسیبهای یک ماه اخیر همچنان در برابر این ماشین ایستاده است. به منظور بررسی این تحولات در سرزمینهای اشغالی، لبنان و غزه و نیز تحلیل روندهای جاری در نظم و نظام بینالملل با «محمد خواجویی» تحلیلگر و کارشناس مسائل منطقه و «هادی خسروشاهین» تحلیلگر و کارشناس مسائل بینالملل به گفتوگو پرداختیم.
بعد از یک سالی که طوفانالاقصی منطقه را درنوردید، چرا گردانهای حماس و مردمی که آنجا زندگی میکنند تصمیم به این اقدام گرفتند؟ چون این امر مشخصی بود که قرار است چه اتفاقی در آینده بیفتد. چه عوامل تاریخی و روانی دست به دست هم داد برای انجام عملیات طوفانالاقصی؟
خواجویی: آنچه که در هفت اکتبر سال گذشته اتفاق افتاد یک حادثه بدون پشتوانه نبود و برای فهم آن باید به عقب برگردیم. یک دلیل کلی و کلان وجود دارد و آن هشت دهه سیاست اشغالگری اسرائیل و بلاتکلیف بودن مردم فلسطین برمی گردد. وعدههای مکرر درباره حقوق مردم فلسطین داده و پروسههای مختلف صلح و دورههای مقاومت تجربه شد و عملاً هیچ یک به نتیجه نرسید و هدف نهایی مردم فلسطین برای داشتن یک سرزمینی که در آن حاکمیت داشته باشند در طول این سالها محقق نشد. این معنای کلی اقدام ملتی است که به صورت سیستماتیک تحت فشار قرار گرفته و عملاً هیچ یک از این رویهها برای رسیدن به حقوق این ملت به نتیجه نرسیده است.
اما دلایل مشخص و عینیتر هم دارد و آن وضعیتی که به طور مشخص نوار غزه از سال ۲۰۰۵ به بعد داشت. بر اساس ملاحظات امنیتی که اسرائیل داشت در دوره ای که آریل شارون در اسرائیل در قدرت بود از این منطقه نیروهای اسرائیل خارج شدند. عملاً کنترل این منطقه در دست فلسطینی ها قرار گرفت. انتخاباتی که در آنجا برگزار و منجر به پیروزی حماس در پارلمان فلسطین شد و قدرت و دولت حماس در این منطقه بر سرکار آمد. از آن سال به بعد یعنی مشخصاً از سالهای ۲۰۰۶ به بعد عملاً با قدرت گرفتن حماس، این منطقه تحت فشار سیستماتیک اسرائیل و محاصره گسترده وشدید قرار گرفت. در طول این مدت درگیریهای مختلفی بین این دو طرف در جریان بود که حتی تعبیر بزرگترین زندان متراکم در جهان مربوط به این منطقه بود.
رویههایی که در طول ۵-۴ سال اخیرو مشخصاً از دوره آقای ترامپ در منطقه آغاز شده بود. بحث پروسه عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل، فلسطینی ها به ویژه گروه های مقاومت فلسطین. این رویهها گروههای فلسطینی را به این نقطه رساند که گویی آرمان فلسطین به سمت فراموشی میرود چون تجربهای که گروهی از این کشورها داشتند به ویژه امارات، بحرین و کشورهایی که روابط خود را عادی سازی کردند هیچ پیوستی در این عادی سازی روابط درباره حقوق فلسطینیها نداشت یعنی امارات روابط خود را احیا کرد بدون اینکه تاثیری در وضعیت فلسطینیان داشته باشد و حتی بدون اینکه شرطی برای احقاق حقوق فلسطینی ها داشته باشد.
کار به جایی رسید که بحث عادی سازی روابط بین عربستان و اسرائیل پیش آمد. عربستان جایگاه متفاوتی در بین کشورهای عربی دارد. گویی اینکه این عادی سازی روابط بین عربستان و اسرائیل که حرف و حدیث های آن مطرح شده بود و نشانه های زیادی دال بر آن بود، عملاً فلسطینی ها را به این نتیجه رساند که اگر این اتفاق بیفتد منجر به پروژه مرگ تدریجی فلسطین خواهد شد که اسرائیل و مشخصاً جریان راستگرا در پیش گرفته است. چیزی تحت عنوان فلسطین نخواهد بود و مردم فلسطین به حقوق خود نخواهند رسید و به همین دلیل یکباره دست به یک اقدام انتحاری در روز عملیات هفت اکتبر زدند.
عملیات بسیار بزرگ که عملاً بزرگترین ناکامی امنیتی-اطلاعاتی و نظامی برای اسرائیل و ضربه بزرگی به اسرائیل بود. صرفنظر از اینکه اسرائیل تلاش کرد این ناکامی را به نوعی جبران کند و از آن تهدید یک فرصتی را بسازد اما به هر حال این حادثه به قدری بزرگ بود که همه دنیا را متوجه خود کرد و گویی اینکه مسئله فلسطین که تا سالها عملاً به مسئله فراموش شده تبدیل شده بود مجدداً به مسئله اول، نه منطقه بلکه جهان تبدیل شد. این چیزی بود که شاید فلسطینیها دنبال آن بودند که همه چیز در جهان و منطقه را تحت تاثیر مسئله فلسطین قرار دهند.
البته طبیعتاً در این بین، مقاومت فلسطینی و خود فلسطینیان شاید در موضع تحلیل درست و محاسبه گری درستی نبودند، گویی اینکه یک جمعیتی را سالها در یک گوشهای از جهان تحت محاصره و فشار قرار دهید، کم کم از آن موضع محاسبه گری وعقلانیت تا حدودی خارج میشوند و دست به اقداماتی میزنند که شاید به فردای آن چندان فکر نکنند و فقط بخواهند وضعیت را عوض کنند و یک اکت و حرکتی داشته باشند. عملیات هفت اکتبر در واقع واکنشی به سالها نادیده گرفتن مسئله فلسطین در اسرائیل و کل جهان عرب بود که به همه این منطقه و جهان بگوید ما در اینجا هستیم، حقوق ما در اینجا نادیده گرفته می شود، ما یک ملت هستیم، ما خواهان حقوق اولیه خود هستیم، اگر برای این مسئله فکری نکنید این وضعیت مثل یک زخم کهنه ای می ماند که هر چند یکبار سر باز می کند و میتواند همه چیز را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین تحلیل ما درباره چرایی عملیات هفت اکتبر را باید در تحولات دهه های قبل تحلیل کنیم و آن را بفهمیم.
در پس هر تحلیلی درباره اسرائیل یک نقش حامی و بزرگتر مثل امریکا داریم و با این نگاه باید تحلیل شود که بالاخره امریکا تاثیرات عمیق خود را در حمایت از اسرائیل در منطقه گذاشته است. نگاهی به این یک سال داشته باشیم که روابط بین امریکا و اسرائیل فراز و فرودهایی داشت و در ظاهر احساس می شود دولت فعلی امریکا در شرایط آچمزی قرار گرفته است.
خسروشاهین: نکته حائز اهمیت در این ارتباط می توان بیان کرد این است که از هفت اکتبر هر چه به جلو آمدیم به میزان تاثیرگذاری ایالات متحده بر اسرائیل کاسته شده است. موسسه خاورمیانه واشنگتن هر ۶ ماه یکبارسیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را ارزیابی میکند و در تازهترین گزارش خود از این ارزیابی (از آوریل تا سپتامبر) اعلام کرده است که میزان تاثیرگذاری امریکا بر اسرائیل کاهش یافته است و در عین حال عملکرد ایالات متحده، هم در قبال متحد خود یعنی اسرائیل وهم ابتکارات دیپلماتیک کاهش یافته که محسوس بوده است یعنی اگر نمره این موسسه خاورمیانه و عملکرد ایالات متحده در قبال اسرائیل و مباحث ذیل آن بین A تا B تعریف می شد از ماه آوریل تا ماه سپتامبر نمرهها در هر شاخصی به سمت C و D می رود. این نشان می دهد در وضعیتی که امروز قرار داریم میزان تاثیرگذاری ایالات متحده به طرز چشمگیری بر رفتارهای اسرائیل کاهش پیدا کرده است.
برای اینکه بتوانیم روابط یکساله بین ایالات متحده امریکا و اسرائیل را توضیح دهیم به نظرم، باید توافق ابراهیم شروع کنیم. توافقی که شرایط را از دید امریکاییها مهیا میکرد تا بتوانند بعد از مدتها درگیری و دل مشغولی در منطقه خاورمیانه، زمینه را برای چرخش استراتژیک خود به شرق آسیا فراهم کنند. ماحصل و خروجی نهایی توافقنامه ابراهیم قرار بود برقراری یک نظم هژمونیک و سلسله مراتبی از طریق ادغام و جذب اسرائیل در ترتیبات منطقهای باشد یعنی در این نظم هژمونیک و سلسله مراتبی اسرائیل در راس قرار بگیرد و سایر بازیگران به ویژه بازیگران خلیج فارس یعنی سعودی و بازیگرانی در ذیل آن تعریف شده و ایفای نقش کنند اما هدف غایی از این نظم چه بود؟ این بود که ایالات متحده امریکا میدانست بدون مهار و کاهش نفوذ ایران و مدیریت این نفوذ، امکان بیرون آمدن از منطقه خاورمیانه را نخواهد داشت چون این میزان نفوذ منجر به یک مجادله و منازعه پرشدت و سخت خواهد شد. بنابراین مفروضهای که از دولت ترامپ آغاز شد و اتفاقاً در دولت بایدن هم تداوم پیدا کرد این بود که توافق ابراهیم ایجاد شود، گسترش پیدا کند و از طریق پروژه عادی سازی امکانی برای جذب اسرائیل در ترکیبات امنیتی بوجود آید و در نهایت مهار ایران و شرایطی بوجود بیاید که ایالات متحده بتواند این چرخش راهبردی را انجام دهد.
واقعیت اما این است که در دولت بایدن و در سند ۴۸ صفحهای امنیت ملی که در اکتبر ۲۰۲۲ منتشر شد، راهکاری که برای تحقق توافق ابراهیم، مهار ایران و چرخش استراتژیک در نظر گرفتن، دو کلیدواژه مهم بود. کلیدواژه اول بازدارندگی بود و کلید واژه دوم محدودسازی تنش بود. تمام سرمایه سیاسی، نظامی و دیپلماتیک امریکا روی این دو کلیدواژه و یا بهتر است بگوییم روی این دو ستون استوار شده بود. بازدارندگی یعنی شما از طریق تهدید به تنش، نه خود تنش، رفتارهای تهاجمی را مهار کنید و در عین حال این کفایت نمیکند و از طریق دیپلماسی تنشها را محدود کنید. در شرایطی که امروز واقع شدیم به نظر میرسد هم ستون بازدارندگی امریکا با شکست مواجه شده و هم ستون دیپلماسی. دلیل خیلی مهم و راهبردی آن این است که دو بازیگر مهم این منطقه یعنی ایران و اسرائیل در وضعیت معمای امنیتی قرار گرفتهاند.
بعد از طوفان الاقصی نتانیاهو واکنش عجیب و سختی را داشت. همان زمان اعلام کرد من یکسری اهدافی را دارم که مهم ترین آن نابودی گردان های حماس است. یکسال گذشته و همین امروز شنیدیم از همان بخش غزه موشکهایی به سمت اراضی اشغالی پرتاب می شود. هدف دوم آزادی اسرا بود که نتانیاهو اعلام کرد. آیا نتانیاهو موفق شده به این اهداف دست یابد و چشم اندازی برای خود در غزه می بینید؟
خواجویی: تمام اقداماتی که اسرائیل بعد از عملیات هفت اکتبر انجام داد را می توان در چهارچوب احیای قدرت بازدارنگی اسرائیل که در این عملیات مخدوش شده بود، تحلیل کنیم. چه اقداماتی که در غزه انجام داد و چه اقداماتی که در لبنان انجام داد و حتی اقداماتی که در تقابل با ایران انجام داده است. به هر حال اسرائیل همیشه این اعتبار را برای خود قائل بوده که دست برتر را باید در معادلات نظامی و امنیتی در منطقه داشته باشد و این اعتبار را ایالات متحده همیشه به اسرائیل داده است کما اینکه دیدیم برای احیای این قدرت بازدارندگی و برای جبران آن ناکامی که در هفت اکتبر رخ داد امریکایی ها از این نظر چراغ سبز به اسرائیل نشان دادند. نکاتی در اجرای این سیاست و در حوزه جزئیات وجود داشت اما در معنای کلی نگاه من این است که برای امریکایی ها مهم بود اسرائیل بتواند خود را احیا کند و دست برتر را همچنان در معادلات داشته باشد.
اقداماتی که اسرائیل از آن تاریخ تا الان انجام داد، باید در دو سطح تحلیل کنیم. یک سطح مربوط به وضعیتی است که اسرائیل با تهدیدات عینی خود در غزه و لبنان داشته است که تلاش کرده با اقدامات مستقیم و گسترده خود بتواند عملاً ضرباتی که خورده جبران کند و توان عملیاتی و رزمی گروه های مقاومت فلسطینی و لبنانی را تضعیف کند و قدرت آنها را در مقایسه با قبل به شدت کاهش دهد. تعبیر از بین بردن اغراق گونه به نظر می رسد. دلیل این امر به این برمی گردد که این گروه ها دارای یک توان و پایه مردمی هستند، حمایت مردمی دارند و براحتی صحبت از از بین رفتن آنها به نظر من اغراق آمیز است اما هدف اصلی شاید این بود که این گروه ها نتوانند تهدید امنیتی جدی را متوجه اسرائیل کنند. در جبهه غزه این اتفاق تا حد زیادی رقم خورد هر چند وضعیت آینده غزه همچنان نامعلوم است. اینکه به هر حال اسرائیل می خواهد با آینده این منطقه چه کند! هنوز هم اسرائیل نتوانسته در این منطقه به صورت کامل بازدارندگی خود را احیا کند و وضعیت را به قبل برگرداند. یک نظرسنجی دیروز توسط رسانههای اسرائیلی منتشر شد که بر اساس آن اعلام شد ۶۱ درصد از ساکنان اسرائیل احساس ناامنی میکنند و بخش زیادی از افراد ساکن مناطق همجوار با نوار غزه اعلام کرده بودند هنوز به آن درجه از اطمینان نرسیدهاند که برای زندگی به آن مناطق برگردند و همچنین در مورد شمال اسرائیل!
بنابراین هنوز اسرائیل نتوانسته آن وضعیت را به قبل برگرداند اما در اینکه توانسته ضربه محکمی را به گروههای مقاومت فلسطینی و لبنانی بزند تردیدی در آن نیست یعنی ضرباتی زده که فعلاً قدرت عملیاتی این گروهها را به شدت در کوتاه مدت کاهش داده است. بنابراین یک سطح از اقدامات اسرائیل در غزه و بعد از آن در لبنان این است که دو تهدید بزرگ در این ناحیه که تهدیدات عینی و نزدیک اسرائیل هستند به نوعی بتواند تضعیف کند اما در یک سطح بالاتر اسرائیل به چیز دیگری هم میاندیشد و اینکه از خلال تضعیف این گروهها یعنی حماس و حزبالله بتواند یک نظم جدیدی را در منطقه رقم بزند. اسرائیل در این مرحله در پی رقابت با آنچه که معروف به محور مقاومت (در صدر آن ایران) است. این محور اضلاعی دارد و اسرائیل همیشه در بین کشورها و بازیگران منطقهای از این ناحیه همیشه احساس تهدید داشته است.
در سالهای اخیر نیز این محورعملاً توانسته با نوعی مقاومت فرسایشی اسرائیل را در وضعیت تنگنا قرار دهد. اسرائیل تلاش کرد از خلال این ضربات علاوه بر اینکه تهدیدات فوری خود را در ناحیه نزدیک به جغرافیای خود را کمتر کند بتواند با تضعیف اضلاع مقاومت به صورت کلان این محور و ایران تضعیف شود و از این طریق بتواند نظم جدیدی را در منطقه حاکم کند. خروج امریکا از منطقه برای اسرائیل اهمیت مضاعف دارد که جناب خسروشاهین عزیز هم اشاره کردند. شکل گیری یک نوع خلا هم مطرح است که اسرائیل به عنوان یکی از بازیگران مهم در منطقه و متحد آمریکا به نوعی تلاش دارد در جهت نظم سازی در منطقه نیز حرکت کند. صرف نظر از اینکه موفق شود یا نشود پروژه اسرائیل الان این است.
یکی از جاهایی که به اسرائیل این انگیزه را داد، بعد از ضرباتی بود که به حزبالله وارد کرد. میتوان گفت حزبالله قدرتمندترین ضلع عملیاتی در جبهه مقاومت بود یعنی از نظر امنیتی حزبالله بزرگترین تهدید برای اسرائیل بود و حتی عینی تر از تهدید ایران. مستقیماً هم دراین سالها با حزب الله درگیر بود و ضرباتی نیز از حزب الله به اسرائیل وارد شد. در سال ۲۰۰۰ ناگزیر به خروج از جنوب لبنان شد و در سال ۲۰۰۶ عملاً بعد از آن جنگ به نوعی موازنه وحشت بین دو طرف شکل گرفته بود و طرفی بود که به نوعی توانسته تعادل قدرتی با اسرائیل ایجاد کند و مانع از پیشروی اسرائیل شود هر چند این بعد از هفت اکتبرمخدوش شد و هنوز ضربهای که اسرائیل به حزبالله وارد کرده گویی اعتماد و انگیزه بیشتری به آن داده که این مسیر را با سرعت بیشتری طی کند. اسرائیل احساس کرده پیروز میدان میشود و میتواند تغییرات بزرگی را در سطح منطقه رقم بزند.
بنابراین به باور من افقی که اسرائیل دنبال آن است تغییر کلان در نظم منطقهای است که در این تغییر محور مقاومت آسیب ببیند و اغراق نیست بگوییم اساساً پروژه اسرائیل تضعیف یا نابودی گروههای غیردولتی شبه نظامی در منطقه است که همه متحد ایران محسوب می شوند. در واقع به نوعی با ضرباتی که اسرائیل به حماس و حزب الله وارد کرده است و احتمالاً پروژه بعدی ضربه به مقاومت عراق و همینطور یمن و سوریه است به دنبال این است این بازیگران دولتی از صحنه تاثیرگذاری در معادلات منطقه کنار بروند و عملاً اسرائیل با دولت ها طرف باشد. دولتهایی که امروز شاهد هستیم تمایل زیادی به عادی سازی روابط با اسرائیل دارند. آن چیزی که اسرائیل احساس می کند اخلال در آن نگرش و سیاست ها وارد میکند این محور است که در راس آن ایران قرار دارد و اضلاعی هم دارد. پروژه این است و اینکه بتواند به طور کامل این پروژه را محقق کند و پیروز شود بحث دیگری است. هنوز ما نمی توانیم اسرائیل را برنده این میدان بدانیم. اسرائیل ضرباتی خورده، بخش زیادی از این ضربات را جبران کرده اما این بازی هنوز تمام نشده است. به قطعیت نمی توان بیان کرد چون یکی از بزرگترین نقاط آسیب اسرائیل جنگ فرسایشی است. اگر اسرائیل در یک نبرد فرسایشی با گروه های مقاومت در منطقه قرار بگیرد، طبیعتاً نقطه آسیب پذیری آن است. بنابراین هنوز به قطعیت نمی توان بیان کرد که این بازی تمام شده است.
یعنی معتقد هستید اقدامی که در حال حاضر انجام می دهد یک طرح دوم از صلحی است که به نام ابراهیم در منطقه پیگیری می کرد؟
خواجویی: بی تردید! تمام این اضلاعی که به اسرائیل ضربه میزنند همه از مخالفان اصلی پروژه عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی و اتفاقاً خیلی هم موثر هستند. کاری که حماس انجام داد به نظر میرسد یک اقدامی با اهداف اخلال در روند عادی سازی روابط بود. طبیعتاً در شرایطی که این نیروها تضعیف شوند اسرائیل فرصت بیشتری برای تثبیت قدرت خود در منطقه خواهد داشت. یک نکته را باید توجه کنیم، از تاریخ میتوان این نکته را درس گرفت که همیشه اسرائیل تلاش کرده از جنگها به ویژه جنگهای بزرگ در تاریخ استفاده کند تا تثبیت، احیا و افزایش قدرت خود در منطقه را رقم بزند. به عنوان مثال جنگ سال ۱۹۶۷ را دقت کنید؛ کشورهای عربی حمله به اسرائیل می کنند اما این جنگ تهدیدی بود که اسرائیل از آن فرصتی ساخت بلکه بعد از آن جنگ توانست تصاحب اراضی بیشتری کند، قدرت و موقعیت خود را در منطقه تثبیت کرد. به گونه ای که این جنگ به قدری تاثیر در ناخودآگاه حکومت های عربی و ذهنیتهای آنها و حتی برخی از ملت های عربی داشت که همه آن دولت ها و در صدر ان کشور مصر قرار داشت که تقابل با اسرائیل داشت، چند سال بعد به سمت صلح با اسرائیل آمد یعنی در واقع اسرائیل از این جنگی که برای او رخ داده گویی یک فرصتی می سازد برای اینکه موقعیت خود را در منطقه محکم تر کند و یک فاز جلوتر از قبل حرکت کند.
به رابطه اسرائیل و امریکا برگردیم. از معمای امنیتی ایران و اسرائیل صحبت کردید. قدری در این خصوص صحبت کنید.
خسروشاهین: قبل از اینکه این مسئله را توضیح دهم روی سوال قبلی یعنی چرایی جدایی و فاصله صحبت کنم. این فاصله به پارادوکس های استراتژیک برمی گردد. همانطور که اشاره کردم استراتژی ایالات متحده امریکا اسکریشن از طریق دسکریشن بود و در مقابل آن از زمانی که هفت اکتبر آغاز شد استراتژی اسرائیل وارونه شده و در این مسیر قدم نمیزند و گام برنمیدارد. در واقع استراتژی اسرائیل آن چه خود آنها بیان می کنند، اسکریشن برای دسکریشن است ولی امریکاییها باور دارند که این اسکریشن به دسکریشن ختم نمیشود و احتمالاً باعث تشدید تنش خواهد شد و استراتژی یا کلان استراتژی ایالات متحده را برهم میزند. کلان استراتژی همانطور که بیان کردم تمرکز روی منطقه شرق آسیا از طریق ایجاد بازدارندگی در منطقه ما و آزاد کردن تاسیسات و تسلیحات نظامی در منطقه ما است. بنابراین یک پاردوکس استراتژیک در این داستان وجود دارد. نکته حائز اهمیت دیگر در ارتباط با معمای امنیتی است. هفت اکتبر و بعد از آن ۸ اکتبر حزب الله لبنان به صورت محدود حمله و شمال اسرائیل را درگیر کرد. بعد از مدتی انصارالله وارد میدان شد و حتی برخی مقاطع گروههای مقاومت در عراق ایفای نقش کردند و تحرکات لوجستیکی در سوریه رخ داد، اسرائیل احساس کرد با یک محاصره راهبردی و یک تهدید وجودی و ماهیتی مواجه است. به عبارت دیگر از دیدگاه اسرائیل وقتی میگوییم حزب الله یعنی ایران، وقتی می گوییم جنبش مقاومت انصارالله یعنی ایران، وقتی می گوییم انصارالله یعنی ایران! یعنی برنده این بازی بازیگران غیردولتی از دید اسرائیل، ایران است اگر موفق شوند و توفق منطقهای یا تثبیت توفق منطقهای ایران در منطقه است.
بنابراین یک معمای بزرگ امنیتی را برای اسرائیلی ها ایجاد کرد و احساس کرد از طریق صرفاً اقدامات تهاجمی میتواند بر این معمای امنیتی فائق بیاید. من اینجا یک نکته نظری لابه لای بحث خود توضیح دهم که مخاطبین شما این تفاوت و تمایز را در نظر بگیرند. ما در ادبیات مطالعات جنگ و پیشگیری از جنگ دو واژگان مهم داریم. واژه اول بازدارندگی است که همانطور که اشاره کردم مکانیسم آن تهدید به تنش است برا اینکه تهدید به تنش میکنید و تنشها را اعتبار میدهید، به گونهای که بازیگر تهاجمی عقب بنشیند و رفتار تهاجمی بروز ندهد ولیکن در مطالعات جنگ فقط بازدارندگی نداریم. ما یک چیز دیگری تحت عنوان مارپیچ داریم. مارپیچ درواقع توضیح میدهد یک بازیگر در وضعیت معمای امنیتی دست به اقدام تهاجمی می زند اما بازیگر مقابل عقب نمیکشد. بازیگر مقابل هم به دلیل اینکه احساس میکند آن اقدام تهاجمی منجر به تهدید حیاتی و ماهیتی برای او می شود آن هم پاسخ میدهد. بنابراین به نظر میرسد هر چه از هفت اکتبر به جلو رفتیم بازیگران اصلی در منطقه که الان رو در روی هم قرار دارند یعنی ایران و اسرائیل از وضعیت بازدارندگی خارج شدند.
همه اقداماتی که اسرائیل تا اینجا انجام داده به نظر می رسد، اسکریشن به دسکریشن ختم نشده و این اسکریشن، اسکریشن بیشتری را ایجاد کرده است. یعنی ایران و همه متحدین غیردولتی او و اسرائیل که امریکا را پشت خود میکشاند، در یک وضعیت مارپیچ قرار گرفتهاند. وضعیت مارپیچ یعنی اینکه شما یک اقدام تهاجمی انجام میدهید به تصور اینکه عقب نشینی بازیگر مقابل انجام شود ولی بازیگر مقابل از این رفتار تهاجمی احساس تهدید حیاتی دارد بنابراین او هم جواب میدهد و این رفتارها، کنش و واکنش ادامه می یابد. در نهایت این است که جنگ بزرگ منطقهای رخ می دهد. یعنی الان نه اسرائیل، نه ایران، نه ایالات متحده امریکا اساساً بازی از منطقه بازدارندگی خارج شده است. بازی بر پایه منطق مارپیچ با شیب تند است یعنی یک زمانی مارپیچ با شیب کند داریم که در واکنش یا کنش هایی که انجام می شود بازیگران محتاطانه قدم برمیدارند، اما در مارپیچ با شیب تند هر رفتاری یک بازیگر در تناقض و پارادوکس با رفتار بازیگر مقابل قرار می گیرد و این هر چه بیشتر ما را به جنگ نزدیک تر می کند.
در این مارپیچی که بیان کردید بالاخره باید یک جایی توقفی باشد. یک قدرتی دخالت کند یا اتفاقی بیفتد. چنین چیزی وجود دارد؟
خسروشاهین: در بازدارندگی بازی با حاصلجمع صفر را داریم. چون مفروضه بنادین بازدارندگی آن این است که همه بازیگران در نظام بینالملل به طور ذاتی به دنبال کسب و افزایش قدرت هستند اما در مدل مارپیچ بازیگران به طور ذاتی به دنبال این نیستند بلکه بازیگران بر پایه معمای امنیتی است که به دنبال این موضوع می گردند.
یعنی به نوعی مجبور میشوند در پی این موضوع باشند.
خسروشاهین: بله. بنابراین اگر ما بازی را در چهارچوب مارپیچ در نظر بگیریم راهکاری که ارائه میشود این است که باید یک بازی با حاصل جمع جبری مثبت به وجود بیاید، غیر صفر! یعنی در این معادله باید بازیگران باید وارد یک معادلهای شوند که آن معادله کاهش ضریب معمای امنیتی برای بازیگران دخیل در این مجموعه را بوجود میآورد. در غیر این صورت این مارپیچ ادامه پیدا میکند و انتهای داستان جنگ است. نکته مهم این است که مثلاً اقدامی انجام شد که اسرائیل سید حسن نصرالله را ترور کرد. بلافاصله خبرها و تحلیل ها روی این بود که موازنه تغییر کرده است. اساساً در وضعیت مارپیچ وضعیت و موازنه ثابتی نداریم. همانطور که گفتم دو بازیگر تهدید حیاتی احساس می کنند و مدام کنش و واکنش نشان می دهند. در این کنش و واکنش موازنه ها شاید به ساعت هم نرسد یعنی موازنه در ساعتی در روزی تغییر می کند.
وزن این ضربههایی که به طرفین زده می شود نیاز نیست در یک وزن مشخصی باشد. ممکن است اسرائیل یک فرمانده حزب الله را ترور کند و یا حزب الله بخشی از اسرائیل را مورد حمله قرار دهد.
خسروشاهین: بله این وجود دارد. اسرائیل در ۷-۶ ماه گذشته چند اقدام تهاجمی علیه ایران انجام داد که مستقیم بود. در برخی سعی کرد در منطقه خاکستری تعریف کند. ولیکن آیا به بازدارندگی رسیده است یا این بازدارندگی را اسرائیل محقق کرده است؟ خیر. یعنی شما اگر هر اقدام تهاجمی را می بینید یکسری اقدامات یا از طرف بازیگران غیر دولتی انجام میشود که قبلاً نشده بود یعنی اینها یک گام بیشتر برمیدارند، همینطور ایران در عملیات وعده صادق یک برای اولین بار این اتفاق را در تاریخ اسرائیل رقم می زد. چنین اقدام تهاجمی اولین بار اتفاق میافتاد اما در مقابل هم نگاه کنید که عملیات وعده صادق یک رخ می دهد، آیا ایران به بازدارندگی میرسد؟
اسماعیل هنیه ترور می شود.
خسروشاهین: احسنت! یعنی یکسری از دوستان در ایران روی این مسئله تاکید میکنند که اقدامات ما زیر آستانه جنگ است پس بازدارنگی بوجود میآورد. اگر چنین چیزی ماحصل آن بازدارندگی بود باید در عملیات وعده صادق یک به اتمام میرسید ولی این اتفاق نیفتاد. به دلیل مکانیسم شتابان و پویای این مارپیچ است. بریبوزان ( استاد روابط بینالملل) یک اصطلاح معروفی دارد که به نام مجموعههای امنیتی بزرگ و پیچیده. این مجموعههای بزرگ امنیتی و پیچیده مولفههای امنیتی در آن مجموعه به هم لینک میشوند. یعنی در شرایطی الان صحبت می کنم که ما یک مجموعه بزرگ امنیتی بین لبنان، سوریه و عراق داریم؛ یعنی ناآرامی در لبنان فقط در لبنان نمی ماند بلکه به عراق و سوریه نیز ختم می شود. نکته دیگر این است که مجموعه بزرگ امنیتی ما در جنوب خلیج فارس داریم که هر اقدام یا ناامنی در ایران، در ایران نمی ماند بلکه به مجموعه های دیگر خلیج فارس لینک می شود. این پویایی در این مارپیچ به شدت بالا میرود و سرعت تحولات به شدت افزایش می یابد. بسیاری از بازیگران از این سرعت و شدت این پویایی عقب میمانند. بخاطر همین می گویم اسرائیل امریکا را پشت خود می کشاند یعنی امریکا بدون اینکه بخواهد چون کلان استراتژی امریکا اجازه نمی دهد، نه اینکه عاشق امنیت منطقه باشد بلکه وارد بازی می شود که حتی خود اسرائیلی ها هم شاید نخواهند.
برای اینکه همینطور بازیگران را جلو میبرد مگر اینکه در یک نقطهای بازیگران، یک بازیگر یا دو بازیگر، به این نتیجه برسد که ادامه این شرایط بسیار پرخطر و پرریسک است که معمولاً باید دو بازیگر به این نتیجه برسند که بتوانند آنجا بازی با حاصل جمع صفر تعریف کنند که این بازی با حاصل جمع مثبت چطور تعریف می شود؟ تاثیر گذاشتن روی ادراکات همدیگر است. ادراک اسرائیل این است که با تهدید حیاتی مواجه شده است. ادراک ایران از بعد از ترور سید حسن نصرالله، درست یا نادرست، این است که دوباره پروژه تغییر رژیم کلید خورده است. تا این ادراکات از طریق واسطهها و میانجیها تصحیح نشود و واقع بینانهتر نشود من بعید می دانم چنین مارپیچی حل شود.
اساساً ادبیات راهبردی و استراتژیک در مارپیچ با ادبیات استراتژیک و راهبردی در بازدارندگی متفاوت است یعنی دو دنیای متفاوت هستند. یعنی شما با الگوی نظری بازدارندگی به هیچ عنوان نمی توانند علل جنگ جهانی اول را توضیح دهید. همینطور شما با الگوی مارپیچ علل و عوامل پیدایش جنگ جهانی دوم را توضیح دهید، یعنی هر یک از این الگوها در یک برهه زمانی کاربرد دارد. من خودم تا یک جایی در تحلیل های خود روی بازدارندگی تمرکز می کردم ولی تقریباً از یکسری اتفاقاتی که به خصوص در آوریل رخ داد تحلیلم به یان سمت و سو سوق پیدا کرده این را نمی تواند با بازدارندگی و ادبیات ماحصل از آن توضیح داد. وضعیت بغرنج است، وضعیت مارپیچ طور است.
بخشی از این مارپیچی که اقای خسروشاهین و سیر تحولاتی که رقم می خورد، اشاره کردند به اسرائیل و شخص نتانیاهو برمی گردد که پرونده بازی را در غزه دارد و در همه موفقیت ها و عدم موفقیت ها پرونده جدیدی را در شمال اسرائیل و جنوب لبنان باز کرده است. حملات سخت و یک ترور بسیار مهم انجام داده که شخص سید حسن نصرالله بوده. این خلا وجودی دبیرکل حزب الله در منطقه هم در داخل لبنان و هم در منطقه به چه صورت است؟
خواجویی: این خلا فقط مربوط به خود جناب نصرالله نیست بلکه به معنای کلی مربوط به خود حزب الله است چون حزبالله بعد از ۴۰ سال از تاسیس آن تبدیل به یک نیروی توانمندی شده بود که فقط یک بازیگر لبنانی نبود بلکه در معادلات منطقهای هم حضور داشت، در یکی از متحدان اصلی در گروههای مقاومت عراقی حزب الله لبنان بود، حزب الله نیروی موثری در یمن بود و آنجا هم حضور عملیاتی و هم حضور مشورتی داشت، در سوریه حزب الله حضور داشت و به شدت رابطه تنگاتنگی با گروه های مقاومت عراقی داشت و میتوان گفت به نوعی اصلی ترین متحد عملیاتی ایران هم محسوب میشد و در نقاطی این حزبالله بود که نقطه اتکای ایران در پروژههای منطقهای و سیاستهای منطقهای بود و نه برعکس! شاید در آن سالهای اول این حزب الله بود که بیشتر به ایران متکی بود ولی در سالهای اخیر حزب الله به نوعی به جهت بلوغی که حزب الله بدان رسید و قدرت مانوری که داشت مورد اتکای ایران بود اما روند به این سمت کشیده شد که این اتفاق برای حزبالله افتاد که در جای خود قابل تحلیل است که چرا چنین اتفاق افتاد؟
این یکی از سوالات بزرگ است که چه شد چنین نیروی موثر و قدرتی به یکباره ظرف کمتر از چند ماه دچار چنین ضربهای شد که بخشی به خاطر محاسباتی است که حزب الله را به سمت جنگ کشاند، نوع اداره جنگ که بیشتر مبتنی بر ادراکات حزب الله از جنگ ۲۰۰۶ بود و این تحولات اطلاعاتی و تکنیکی که اسرائیل در این سالها رقم زده بود شاید کمتر در این محاسبات حزب الله میدید. نوع رفتار عملیاتی حزب الله، اینکه هم می خواست بجنگد و هم نمی خواست بجنگد، می خواست بجنگد چون می خواست به نوعی در معادلات جنگ غزه موثر باشد اما در عین حال تمایلی به درگیری گسترده نداشت و این باعث شده بود در وضعیت بینابینی قرار بگیرد و اسرائیل هم با آن استراتژی به نوعی مرگ با هزار ضربه چاقو در حوزه جنگی عملاً با ترورهای هدفمند و با ضربات اطلاعاتی حزب الله را تضیعف کرد که بعد به نقطه اوج خود یعنی ترور سید حسن نصرالله رسید.
قطعاً این وضعیت منجر به تاثیراتی در فضای لبنان و هم در فضای منطقهای میشود. در فضای لبنان به هر حال حزب الله به نیروی نظم ساز در لبنان تبدیل شد و نظم سیاسی و حتی امنیت لبنان کاملاً متاثر از حضور حزب الله بود. الان این بازیگر عملاً نه اینکه نیست ولی قدرت تشکیلاتی آن از بین رفته و تقریباً هرم فرماندهی به ویژه شاخه نظامی آن، ترور شدند و در راس آن سید حسن نصرالله است که شخصیت بسیار موثری بود و همچنین دارای کاریزمای بالایی بود. از طرف دیگر شبکه ارتباطی ضربه خورده است و طبیعتاً بازسازی این ضربه نیاز به زمان دارد. با توجه با درگیر بودن حزب الله با جنگ خیلی این روند دشوار است که این اتفاق بیفتد. دستکم در کوتاه مدت نوعی خلا در فضای لبنان شکل خواهد گرفت و نظم سیاسی لبنان تغییر خواهد کرد و همچنین ائتلاف ها تغییر خواهد کرد.
به جهت اینکه اساساً حزب الله خود شاخصی برای ائتلافات سیاسی بود یعنی در لبنان یکسری از گروه ها بر اساس موافق و مخالف حزب الله بودن تقسیم می شدند و حال که حزب اللهی ضعیف شده را در فضای لبنان داشته باشیم طبیعتاً این آرایش نیروها تغییر خواهد کرد. وضعیت طایفه شیعه ممکن است تحت تاثیر قرار گیرد چون به هر حال طایفه شیعه در لبنان که تقریباً میتوان گفت در یک دهه اخیر تبدیل به موثرترین طایفه بعد از اینکه در ۵۰-۴۰ سال قبل ضعیف ترین طایفه در لبنان بود، امروز تبدیل به قوی ترین طایفه شده بود و طبیعتاً نبود سید حسن نصرالله و تضعیف حزبالله باعث میشود نوعی بحران رهبری پیش بیاید هرچند وجود آقای «نبیه بری» الان عملاً باعث شده رهبری طایفه شیعه را داشته باشد ولی با توجه به سن بالایی که ایشان دارد به نظر می رسد آینده طایفه شیعه بسیار پرابهام است در رقابت با طوایف دیگری که در لبنان وجود دارند.
به نظر می رسد گروههای رقیب حزب الله و مشخصاً گروههای نزدیک به امریکا و عربستان سعودی در لبنان شاید در نهان خود از این اتفاقی که افتاده خیلی خرسند باشند چراکه خیلی آرزو داشتند این اتفاق بیفتد و الان این اتفاق ظرف کمتر از یکسال افتاده و طبیعتاً احتمالاً در آینده توان تحرکی این نیرو افزایش پیدا می کند کما اینکه در روزهای اخیر هم می بینیم تحرکات در فضای سیاسی لبنان زیاد شده که در صدد انتخاب رئیس جمهوری هستند که بیشتر با امریکا همسو است. این نشان از تغییرات در فضای داخلی لبنان دارد.
در فضای منطقهای هم طبیعتاً با توجه به اینکه حزب الله موثرترین نیروی عملیاتی محور مقاومت بود این وضعیت هم در سوریه تاثیر میگذارد و هم در مقاومت عراق و هم یمن تاثیرگذار است. مجموعاً محور مقاومت از نظر عملیاتی دچار نوعی آسیب و خلا است. در شرایطی که این محور تقابل با اسرائیل را همچنان در دستور کار خود قرار داده، این وضعیت دشوار است، با توجه به تضعیف حزبالله آن چیزی که به نظر میرسد در دستور کار قرار گرفته و برای ایران نیز مهم است، این است که در این وضعیت با وجود همه دشواریها بتواند اندک امکانات موجود در حزبالله را بتواند سرمایه گذاری و احیا کند.
هستههای مقاومتی که در حزب الله شکل گرفته را احیا کند، کما اینکه در روزهای اخیر تقابلی که در عرصه زمینی شاهد هستیم، عملیات چریکی در جنوب لبنان انجام میدهد، حملاتی که به حیفا اتفاق افتاد، به نظر میرسد هستههای مقاومت در حزب الله در بدنه شکل گرفته که باعث میشود همچنان حزب الله را قوی نشان دهد یا دستکم بگوییم موثر نشان دهد و بتواند در عرصه مقاومت فرسایشی اسرائیل را دچار نوعی فرسایش کند. چون در شرایط کنونی راهی عملاً جز این نیست. به نظرم می رسد حزب الله در آینده با توجه به مکانیسم هایی که درون آن وجود دارد و مهمتر از همه پایگاه مردمی که دارد، قدرت احیای خود را دارد. ولیکن یک نکته ای که باید توجه کنیم این است که پروژه اسرائیل در قبال لبنان تغییر کرده است.
اگر تا حدود یکی دو ماه پیش یا یک ماه پیش پروژه اسرائیل این بود که حزب الله جنگ را با اسرائیل فارغ از جبهه غزه خاتمه دهد، چون حزب الله این حرف را می زد تا زمانیکه جنگ غزه ادامه دارد این جنگ را ادامه می دهم چون دفاع از مردم غزه می کنم، اگر تا قبل از یک ماه پیش، قبل از ضربات عجیب و غریبی که به حزب الله وارد شده بود، عملیات انفجار پیجرها و فرماندهان و بعد هم ترور سید حسن نصرالله، اسرائیل اگر دنبال این بود حزب الله را مجبور به پایان دادن درگیری ها کند و بازگشت به شرایط و ترتیبات امنیتی قبل را داشته باشد، که ساکنان شمال برگردند، همان ترتیبات امنیتی که در سال ۲۰۰۶ شکل گرفته بود، بر اساس قطعنامه ۱۷۰۱ بود؛ اگر اسرائیل تا آن موقع دنبال این پروژه بود الان دنبال این پروژه نیست چون بعد از ضرباتی که به حزب الله وارد کرده الان انگیزه بیشتری پیدا کرده که این ضربات ادامه یابد و تا مرحله ای برود که حزب الله را به طور کامل تضعیف کند و آرزوی دیرینه ای که اسرائیل دارد و بخشی از نیروهای داخل لبنان نیز این را پیگیری می کنند و قبلاً نیز در قطعنامه های بین المللی روی این تاکید شده بود اما امکان اجرا نداشت و آن خلا سلاح حزب الله است را به مرحله اجرا بگذارد.
در واقع معادله جدید امنیتی را به لبنان تحمیل کند که متفاوت از قطعنامه ۱۷۰۱ است یعنی اسرائیل چیزی فراتر از آن قطعنامه می خواهد. دلیل استمرار حملات به جنوب لبنان، ضاحیه و مناطق دیگر بیروت که این مناطق الزاماً مناطق نظامی هم نیستند و بسیاری از اماکن مسکونی و بیمارستان ها بعضاً مورد هدف قرار گرفته شده و حوزه زیرساخت ها هدف بوده، هدف همین تضعیف تدریجی و فشار روی حزب الله و لبنان است که این معادله جدید مورد نظر اسرائیل را بپذیرند. اسرائیل در جبهه لبنان به این فکر می کند که پیروزی من در این جبهه و تثبیت قدرت من در اینجا چیزی فراتر از معادله بین اسرائیل و لبنان است، بلکه معادله در اینجا بین ایران و اسرائیل رقم خواهد خورد و ایران ضربه بزرگی خواهد خورد.
با توجه به آشنایی که با جامعه لبنان دارید و قشر متنوعی از مذاهب در لبنان هستند، مردم لبنان درباره فقدان دبیرکل حزب الله چه دیدگاهی دارند؟ برخی معتقدند این گره کور سیاست باز می شود و رئیس جمهوری انتخاب و دولتی تشکیل میشود و برخی دیگر واقعاً از تضعیف حزب الله ناراحت هستند.
خواجویی: من صحبت از مردم عادی می کنم و ممکن است احزابی باشند که پروژههای سیاسی داشته باشند، اما دغدغه بسیاری از مردم لبنان در روزهای اخیر نگرانی از آینده است حتی آن کسانی که مخالف حزبالله هستند. یعنی در بین مردم منظورم است. این خلا که شکل گرفت. اساساً ارتش لبنان فاقد تجهیزات و توان و قدرت برای تقابل با دشمن است. در چنین شرایطی که چنین نیرویی که نظم دهنده صحنه سیاست و ضامن امنیت لبنان بود، ضربه خورد. به هر حال نباید این را فراموش کرد که این قدرت مقاومت حزبالله بود که در سال ۲۰۰۰ بعد از حدود دو دهه اشغالگری اسرائیل ناگزیر شد که از جنوب لبنان عقبنشینی کند. بعد از سال ۲۰۰۶ حاصل آن جنگ که دو طرف ضرباتی به هم زدند نوعی موازنه شکل گرفت که آن حاصل سلاح مقاومت بود یعنی اگر حزب الله یک حریف بسیار ساده برای اسرائیل بود به هیچ عنوان ما شاهد چنین وضعیتی نبودیم و خیلی زودتر از اینها این موازنه از بین می رفت و حزب الله کنار زده می شد. حزب الله یک پروژه پیچیده و یک دشمن قوی برای اسرائیل بود حتی یک جاهایی سلاح حزب الله نه تنها مانع از جنگ برای لبنان شده بود بلکه حتی در مذاکرات سیاسی هم عامل فشار لبنان شده بود. دو سال پیش شاهد توافق بین لبنان و اسرائیل در حوزه تعیین مرزهای دریایی بودیم.
اتفاقی که همه بر این موضوع اذعان دارند که تحرک حزب الله در آن برهه، تحرک میدانی که داشت، ارسال پهبادها بر فراز میدان گازی کاریش برای اسرائیل، خیلی عامل موثری بود تا موضع لبنا را تقویت کند. چنین قدرت نظامی که توانسته بازدارندگی تا مدتها برای لبنان بوجود بیاورد حالا الان توان عملیاتی او بسیار افت کرده، خلا این وضعیت طبیعتاً برای کل جامعه لبنان بیش از هر چیزی نگران کننده است چون این خلا براحتی پر نمی شود. ارتشی ندارید که بتواند این خلا را پر کند. خیلی ها می پرسند مگر لبنان ارتش ندارد؟ لبنان ارتش دارد منتهی ارتشی که عملاً زیر چتر ایالات متحده امریکاست. ارتش لبنان عملاً اجازه خرید تسلیحاتی ندارد که این تسلیحات قرار باشد در مقابل اسرائیل موازنه را به نفع لبنان تغییر دهد و سلاح های کاملاً معمولی دارند که در حد یک پلیس است و قدرت مانور و قدرت تسلیحاتی و رزمی آن در حد یک پلیس است. پس این خلا براحتی پر نمی شود. در چنین شرایطی بیشتر از هر چیزی همه نگران هستند. اسرائیل در کنار لبنان است و همه بر این موضوع توافق دارند که اسرائیل همیشه مشکل لبنان بوده و تجاوزات آن را بارها دیدند، موضوع تروریسم داعشی در سالها لبنان را تحت تاثیر قرار داد. همه اینها می تواند خلایی باشد برای اینکه مردم لبنان نگران این وضعیت باشند.
آقای خسروشاهین در صحبت های خود به یک میانجی اشاره کردید. میانجی که بتواند ادراکات دو طرف را برای پایان دادن به این مارپیچ تغییر دهد. امریکا را میتوان گفت طرف ثالث این موضوع است و قطعاً میانجی نیست و تمایلی ندارد. ابرقدرتهای دیگر همچون چین و روسیه یا کشورهای تاثیرگذار دیگری را فکر می کنید در این تغییر ادراک تلاشی کنند؟ عملاً در حال حاضر هیچ تلاشی در این زمینه صورت نمی گیرد.
خسروشاهین: من نسبت به این داستان خیلی بدبین هستم. همانطور که بیان کردم ارزیابی موسسه خاورمیانه در واشنگتن را نیز ذکر کردم که نمره های امریکا در منطقه کاهش یافته است، خیلی بدبین هستم مگر اینکه یک چیزی فراتر از این داستان ها شکل گیرد. یعنی یک ادراکی بین همه بازیگران منطقه ای و فرامنطقهای بوجود بیاید که این انتهای این مارپیچ زیان آور است و یک مجمع گفتگوهایی در ارتباط با برقراری ثبات ایجاد شود و فکر نمیکنم ایالات متحده امریکا قادر باشد این اقدام و فرآیند را انجام دهد. در ادامه صحبتهای آقای خواجویی باید اشاره کنم که یک نگاه پروژه محور برخی بازیگران همیشه دارند مثل ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۰۳! به نظر میرسد اسرائیلیها نیز چنین دیدگاهی دارند اما وقتی شما در چنین مارپیچی قرار میگیرید که دینامیسم آن کاملاً متفاوت با بحث بازدارندگی است اسرائیل در مسیر کاهش معمای امنیتی قدم برنمی دارد، اسرائیل در مسیر افزایش معمای امنیتی قدم برمی دارد به دلیل اینکه اطراف اسرائیل از این به بعد یک خلا امنیتی و خلا قدرت خواهد بود. برخی که با حزب الله مشکل دارند در متن های خود این را بیان می کنند که حزب الله عامل تضعیف دولت در لبنان است ولیکن واقعیت این است حزب الله ماحصل دولت ضعیف و دولت تصنعی در منطقه ماست.
تقریباً به جز دو بازیگر یعنی ایران و مصر، دولت به معنای وبری آن در منطقه ما شکل نگرفته است. در مورد لبنان قصه خیلی فراتر از این حرف هاست. در واقع آن چه وبر برای دولت تعریف میکند به عنوان وجه تمایز با سایر عناصر و نهادهای سیاسی این است که یک دولت باید قدرت انحصاری بکارگیری زور را داشته باشد. دولت لبنان نه تنها این را نداشت و به همین دلیل هم که نداشت نمی توانست جلوی متجاوز خارجی بایستد و به همین دلیل است اگر فرض بگیریم که پروژه اسرائیل محقق می شود و از فردا حزب اللهی نخواهیم داشت، نبود حزب الله بی شک یعنی دومینوی بیثباتی نه در لبنان بلکه در مجموعه های امنیتی بزرگ یعنی در عراق، در سوریه و غیره!
آیا ماحصل این هرج و مرج به نفع اسرائیل خواهد بود؟ تجربه امریکای ۲۰۰۳ در عراق به ما نشان می دهد که فضای آنارشیک و هرج و مرج به زیان Nation state عمل می کند. به ویژه Nation state که معمولاً برای نان Non-Nation stateیا بازیگران غیردولتی نقش ثانویه قائل هستند. ۲ اکتبر ۲۰۲۳ یعنی ۵ روز قبل از هفت اکتبر، آقای سالیوان مقاله در فارنافرز مینویسد تحت عنوان منابع قدرت امریکا است. در لابه لای آن اشاراتی به منطقه ما می کند و به غزه به طور مشخص اشاره می کند. می گوید سیاست ما باعث برقراری آرامش در منطقه به خصوص در غزه شده است. ۵ روز پس از ان هفت اکتبر رخ می دهد.
تمام برنامه ها بهم می ریزد و حین دکترین دولت بایدن از کلمه رهبری بدون هژمونی استفاده می کنند یعنی امریکا دیگر قادر نیست به دلیل استهلاکی که قدرت او یا قدرت هژمونیک او داشته، قادر نیست هژمونی را داشته باشد. شاید بتواند رهبری کند اما دیگر نمی تواند هژمون باشد. یکی از منابع و منشاهای این افول هژمون درگیری یا جنگهای بی پایان امریکا در منطقه است. اسرائیل هم با این اقدامات خود معمای امنیتی خود را کم نکرده است، حل نکرده است. البته گفتیم معمای امنیتی هیچگاه برای هیچ بازیگری حل نمی شود. رو به نزول نیست. آن چه من می بینم افزایش معضل امنیتی برای اسرائیل، حتی اگر بگوییم حزب الله از میان می رود که من خیلی در این مورد تردید دارم، حزب الله به حیات خود ادامه می دهد و حتی احتمال اینکه دوباره به نقطه ای که قبلاً بود برگدد وجود دارد به دلیل اینکه شرایطی که برای لبنان بوجود می آید شرایطی است که یکی از منابع اصلی تغذیه Nation state هاست یعنی هرج و مرج و بی ثباتی!
به سختیهای کنشگری ایران در این شرایط اشاره شد. ارزیابی شما از یکسال دیپلماسی ایران در برهههای مختلف پاسخهای مختلفی داده شد چیست؟ اقدامات ایران قابل قبول یا نتیجه بخش بوده است؟
خواجویی: آنچه در عملیات هفت اکتبر رخ داد مطلوب ایران نبود و ایران هم آماده تبعات بعد این جنگ نبود. البته از نظر خبری می دانیم و مقامات حماس هم بیان کردند ایران و و حزب الله گفته اند این تصمیمی بود که در شاخه نظامی حماس گرفته شد و حتی شاخه سیاسی خبر نداشت، چه برسد ایران و حزب الله! چرا می گویم مطلوب ایران نبود؟ به این دلیل که اساساً پروژه ایران در مقابل اسرائیل در طول سالهای گذشته پروژه مهار تدریجی اسرائیل و در واقع نبرد فرسایشی و جنگ در سایه با اسرائیل بود. چرا که هم ایران و هم اضلاع دیگر محور مقاومت می دانند از نظر کلاسیک طبیعتاً ارتش اسرائیل از نظر نظامی و توانائی اطلاعاتی بالاتر از همه اضلاع محور مقاومت است. بنابراین نوع مواجه با اسرائیل باید متفاوت باشد و از جنس نبرد نامتقارن باشد. ایران در کنار مقاومت فلسطین و لبنان تلاش می کرد اسرائیل را در یک تنگنا قرار دهد و از این طریق اسرائیل را مهار کند. اتفاقی که در عملیات هفت اکتبر افتاد این بود که این دیوانه از قفس پرید، دیوانه از قفس رها شد و بعد از آن اسرائیل در صدد است این روند که ایران رقم می زد را به اصطلاح متوقف کند و کاملاً مسیر را برعکس کند و محور مقاومت را در موضع تضعیف قرار دهد. راهبرد ایران این بود که بعد از این اتفاق تلاش کند از ورود خود به جنگ مستقیم با اسرائیل پرهیز کند. این مسئله را هم در دوره آقای رئیسی دیدیم و هم در دولت آقای پزشکیان هم این سیاست محوری را شاهد هستیم. این سیاستی است که به نظر می رسد در کلیت نظام روی آن نظر وجود دارد. تلاش برای کاهش فشار بر روی اضلاع محور مقاومت، تلاش برای پشتیبانی از آنها یکی از این محورها بود. بنابراین مطلوب ایران جنگ مستقیم با ایران نبود.
ولیکن در برهه ای ایران ناگزیر می شود با اسرائیل درگیر شود. در جایی که اسرائیل به کنسولگری حمله می کند چون به هر حال آن حادثه بسیار بزرگ در چهارچوب و بستر درگیری هایی که رخ می داد بود. ایران ناگزیر شد عملیات را انجام دهد. با این باور که شاید این اقدام که بیشتر برای اثبات اراده ایران بود و ضربه به اسرائیل با این هدف که من هم می توانم به شما ضربه بزنم، انجام شد و با این هدف که این اقدام تنش ها را مهار کند و به نوعی بازدارنده باشد انجام شد ولی این اتفاق نیفتاد یعنی مجدداً می بینید با عملیاتی که در تهران صورت میگیرد و آقای هنیه در تهران ترور می شود، ایران در وضعیت متفاوتی قرار می گیرد که باید قاعدتاً پاسخ دهد اما بسترهایی که در آن زمان بود و بحث مذاکره و آتش بس که ایران هم همیشه حامی آن بود باعث شد این به تاخیر بیفتد و به مذاکرات فرصت داده شود.
بعد نقطه اوج آن اتفاقی است که برای سید حسن نصرالله افتاد عملاً با وجود اینکه ایران استراتژی پرهیز از جنگ گسترده با اسرائیل دارد ناگزیر شد در این مرحله نیز یک اقدامی را علیه اسرائیل انجام دهد. با دو هدف مشخص انجام شد که یکی با هدف اثبات این مسئله به اضلاع محور مقاومت و بدنه حامیان محور مقاومت که ما یعنی ایران در کنار شماست چون بعد از اتفاقی که برای حزب الله افتاد، انگاره هایی در فضای لبنان و فضای منطقه ای شکل گرفت که گویی ایران اینها را تنها گذاشته است. ایران با این اقدام نشان داد ما همچنان هستیم، در کنار شما هستیم. مسئله دوم این است که ایران بعد از عملیات ترور سید حسن نصرالله بسیار احساس ترس بیشتری از گذشته کرد و احساس کرد اسرائیل در مسیر پیروزی قرار گرفته و درصدد بازی های بزرگتر و تغییرات بزرگتر در نظم منطقه ای است که اگر در این مرحله اخلالی در این روند ایجاد نشود این روند ممکن است با سرعت پیش برود.
بنابراین عملیاتی را ایران انجام داد منتهی شما می بینید در این عملیات هم عنصر اثبات اراده وجود دارد از جهت اینکه عملیات انجام شد و هم در آن عملیات عنصر احتیاط را می بینید. محدود بودن این حمله به مراکز نظامی، تلاش برای اینکه این حمله آسیب جانی نداشته باشد و حتی آسیب هایی که مطرح شده آنقدر گزنده نباشد و بیشتر با هدف این بود که ما اراده لازم را داشتیم. همان راهبردی رهبری در سخنرانی اخیر خود در نماز جمعه اعلام کرد، نه تعلل و نه شتابزدگی داریم! در آن هم عنصر اراده وجود دارد و هم عنصر احتیاط وجود دارد.
به باور من نگاه ایران این است که این اقدامات باید مهار شود منتهی به هر حال ایران این را می داند ورود به نبرد نظامی با اسرائیل حتی اگر محدود باشد اقدام پرریسکی است به جهت اینکه نمی توان زیر باران آمد و خیس نشد! وقتی شما وارد این نوع نبرد می شوید به جهت اینکه آینده را نمی توانید تحت کنترل خود قرار دهید به خاطر خود وارد این فضایی شوید که بسیار هزینه های آن زیاد است، ولی به نظر من مجموعاً تلاش دولت ایران و مجموعه حاکمیت در این است که ترجیحاً وارد بازی های پرریسک مثل جنگ تمام عیار با اسرائیل نشود و آن چیزی که من میبینم این است که ایران تمایل دارد مجدداً استراتژی مقاومت فرسایشی را احیا کند. از طریق تلاش برای بازسازی دوباره گروههای مقاومت و درگیر کردن آنها با اسرائیل و اینکه اقدام نظامی ایران هم در پیوست این اقدامات باشد چون این انگاره در ایران نیز وجود دارد که بهترین راهبرد برای مهار اسرائیل نبرد فرسایشی است. بحث مدیریت تنش هم وجود دارد که طبیعتاً آن در حوزه دیپلماسی قرار می گیرد. مجموعاً فهم من از سیاست ایران در قبال تحولات اخیر در منطقه همین است.
فهم شما ار کنشگری ایران چه هست آقای خسروشاهین؟
خسروشاهین: من کوتاه بیان می کنم که نتیجه گیری از بحث های قبلی است. برای ایران و اسرائیل از دید خودشان دلایل موجهی وجود دارد که هر دو بازیگر در شرایط معمای امنیتی قرار گرفتند و این معمای امنیتی با گذشت زمان کاهش پیدا نمی کند بلکه حتی مسیر افزایش خواهد داشت. به همین دلیل با وجود اینکه ارادهای مبنی بر به وقوع پیوستن جنگ بزرگ، حداقل آن چه من در صحنه میبینم، نه در اسرائیل و نه در ایران وجود دارد و هر یک با راهبردهای البته متفاوتی تلاش میکنند به نوعی به نقطهای از بازدارندگی از دید خود برسند، بازی از مسیر بازدارندگی خارج شده و وارد مارپیچ شدیم و این مارپیچ معمای امنیتی را تشدید می کند و این مکانیسمی که درون این مارپیچ جریان دارد بدون اینکه این دو بازیگر بخواهند یا مبتنی بر خطوط قرمز آنها باشد وارد یک دورهای از تصاعد فزاینده تنش می شوند که نمیدانیم چقدر طول می کشد که با توجه به آن عنصر و مولفهای که از بری بوزان نقل کردم شرایط را بسیار پیچیده تر و خطرناک تر میکند.
نور نیوز
لینک منبع