بسیاری از افسانه ها قبل از اینکه والت دیزنی به آنها دست پیدا کند، بارها و بارها گفته و بازگو شده است، و با این حال، حساسیت پشت انیمیشن های کلاسیکی مانند “سفید برفی و هفت کوتوله” و “زیبای خفته” در چنین بین المللی بسیار محبوب شده است. مقیاسی که تعداد کمی از منشا تاریک این داستان ها را می دانند. رویکرد سالمتر از هولناک این استودیو خانوادهپسند، به امیلی بلیچفلد، نویسنده و کارگردان نروژی، فضای زیادی برای عقبنشینی با «امیلی بلیچفلد» میدهد.خواهر ناتنی زشتیک برداشت فوقالعاده خوشمزه از افسانه محبوب «سیندرلا»، با بینیهای شکسته، انگشتان پا بریده شده و سایر جزئیات ترسناک که شایسته برادران گریم است.
بهروزرسانی گرافیکی (و از بسیاری جهات شگفتانگیز) که برای اولین بار در بخش نیمهشب جشنواره فیلم ساندنس اجرا میشود، صفحهای متفاوت از کتاب بازی دیزنی را به نمایش میگذارد: بلیچفلد بهجای تمرکز بر روی انتظار آشنا، نسخهاش را در یکی از آنها تازهسازی میکند. آنتاگونیستهای نمادین داستان، با خواهرخواندهای با دماغ خوک و کمی چاق همدلی پیدا میکنند (بازی شده توسط لی مایرن) که متقاعد شده است که با شور و شوق شاهزاده مجرد همخوانی بسیار بهتری خواهد داشت.
این بانوی جوان که الویرا نام دارد، واقعاً زشت نیست – البته نه به خاطر آرمانهای هوسانگیز منعکسشده در هنر باروک، که مدتها به فیزیک سالمتر او کمک میکرد – اما کل پروژه برای به چالش کشیدن قدرت ویرانگر چنین قضاوتهایی است. به این ترتیب، مایرن بوم شجاعانهای میسازد که روی آن یک سری «بهبود» وحشتناک انجام میدهد. هیچ مادرخوانده پری در گفتار بلیچفلد یافت نمی شود، زیرا هم الیورا و هم اگنس (با بازی تئا سوفی لوچ ناس، یک خیره کننده اسکاندیناویایی جذاب تر) دگرگونی های خود را به روش های خلاقانه جدیدی انجام می دهند.
اگنس شخصیت سیندرلا در اینجا است، که به عنوان یک دختر بدجنس نشان داده شده است، که نگرش سرسخت او ظاهر زیبای غیرقابل انکار او را تضعیف می کند. او با تمسخر الویرا گفت: “اگر پول نبود، پدر اجازه نمی داد افرادی مانند شما وارد شوند.” در همین حین، الویرای بی فریب ساده لوحانه علاقه ای که به شاهزاده جولیان (ایزاک کالمروث) دارد، که کتاب اشعار ارغوانی پارچه ای اش به احساسات رمانتیک او جلب می شود، می گوید.
این فیلم گهگاه با افراط در رویاهای فانتزی الویرا، شاهزاده را همانطور که او تصور میکند نشان میدهد – اگرچه چیز واقعی جذابیتی ندارد. اگنس بهتر از این می داند که چنین فردی کم عمق را بت کند و محبت هایش را برای پسری فرومایه (مالته گاردینگر) حفظ کند. او ممکن است عشق واقعی داشته باشد، اما زندگی اگنس با بدبختی مشخص شده است. ابتدا پدرش را تماشا میکند که روی دسر میچرخد. سپس او را به نوعی خدمتکار قلابی تنزل می دهند، که گاوها را می دوش و طبقات را جارو می کند. به تعبیر دیزنی، چنین رنجی مطمئناً سزاوار “خوشبختی همیشه” او خواهد بود – نه مانند چنین مفهومی حتی در این تفسیر بدبینانه تر.
روشی که فیلم او را نشان می دهد، الویرا جدی به نظر می رسد کاندیدای شایسته تری برای ازدواج با جولیان است، که همه خانم های جوان واجد شرایط منطقه را به یک رقص دعوت می کند، جایی که او قصد دارد عروسش را انتخاب کند. الویرا یک لقب شیک ندارد (هیچ لقب نجیبی که به دنبال نام او باشد) یا نوع قیافه ای که سر شاهزاده را برمیگرداند، و بنابراین مادرش – که همچنین نامادری ظالم جدید آگنس (آگنیسکا زولوسکا) است. — فرآیند تغییر چهره را آغاز می کند و به جراح پلاستیک حیله گر دکتر استتیک (آدام لوندگرن) سفارش می دهد تا دندان ها، بینی و دخترش را تعمیر کند. چشم
و به این ترتیب، هاکستر مسافر، بریس های الویرا را می کند و اسکنه ای را به سمت اسکنوز او می برد و بینی دختر را می کوبد و دوباره تنظیم می کند (دختر بیچاره یک ابزار برنجی استادانه بر روی صورتش می پوشد تا نیمی از فیلم بهبود یابد). اما الویرا – که اشتهایش برای شیرینیپزی به او شکلی گلابی شکل داده است – بیشتر نگران وزن خود است و توصیه مشکوک یک معلم خوب را برای بلعیدن کرم نواری میپذیرد. مربی تحسینکننده الویرا (سیسیلیا فورس) میگوید: «شما بیرون خود را تغییر میدهید تا با آنچه در درون میدانید مطابقت داشته باشید»، اگرچه بهبود تصویر او از خود به اندازه وحشت بدنی که در «مواد» به تصویر کشیده میشود سخت به نظر میرسد.
همانطور که مقایسه میشود، «خواهر ناتنی زشت» همان ترکیبی از جلوههای بصری سرسبز و حساسیت بیاحترامی را به رخ میکشد که مخاطبان خانه هنری زمانی در آثار تجدیدنظرطلبان داستانهای پریان، والرین بوروچیک («جانور») و ژوراج هرتز (زیبا و Beast»)، منهای زیرمتن زنستیز منحرف. در اینجا، شخصیتها «زیبایی درد است» را بهعنوان نوعی مانترا در نظر میگیرند، اما واضح است که بلیچفلد به دخترانی که تحت عملهای جراحی سادیستی قرار میگیرند، احساس میکند – مانند جراحی که دکتر استتیک یک جفت مژه مصنوعی روی پلکهای الویرا میدوزد، سوزن او مستقیماً به هم میزند. به سمت لنز دوربین
کارگردان به طور کامل قصد دارد تماشاگران را خفه کند، اگرچه برخی از لحظات تلخ فیلم آنقدر زیادهروی هستند که نمیتوانیم از خنده خودداری کنیم. بلیچفلد از قضاوت درباره الویرا خودداری می کند (اگرچه می توان عکس های قبل و بعد از نیم تنه برهنه او را به عنوان نوعی تحقیر خواند)، در عوض به «کار» تنبیهی که او انجام داده است حمله می کند. همانطور که فیلم ادامه مییابد، میبینیم که در پی موفقیت الویرا هستیم، حتی در حالی که میخواهیم تمام این تلاشها در صورت او منفجر شود – این احتمال منطقی است، با توجه به نحوه ریزش وحشتناک دستههای مو در جایی که حلقههای خوشطعم زمانی میچرخند.
هر چه الویرا به هدفش نزدیک تر می شود، معده اش بیشتر می جوشد و این نشان می دهد که ما آخرین کرم نوارش را ندیده ایم. Blichfeldt و تیم او به همان اندازه که از کلاه گیسها، لباسها و طراحی زیبای تولید مراقبت میکنند، به همان اندازه که جلوههای ناخوشایند را انجام میدهند، یک بسته بصری خوشمزه و البته منزجر کننده ایجاد میکنند. به سختی می توان کسی را در قلعه فرسوده آگنس یا حومه اطراف آن پیدا کرد که در فیلمی تحسین شود که برداشت خشن از طبیعت انسانی همه را به عنوان فرصت طلبی خودخواه معرفی می کند. حتی اگنس که میخواهد با فعالیتهای غیردرسی بدنی خود رتبه X را به فیلم بدهد، رفتارهای زشتی دارد.
بلیچفلد، برخلاف احساس شخصیتهای زنش با انتظاراتی که مردان از آنها دارند، روشن میکند که استانداردهای زیبایی غیرممکن از همه ناعادلانهتر هستند، چه در دنیای واقعی و چه در این پادشاهی داستانی پیچیده.
لینک منبع