در بازار فیلم اروپایی ماه آینده در برلین، اولین فیلم از حماسه فانتزی قرون وسطایی “کودک دزدیده شده” برای خریداران نمایش داده می شود. تنوع با نویسنده-کارگردان صحبت کرد سباستین مک کینون درباره فیلمی که حقوق بینالمللی آن توسط تصویر درخت بین المللی. اولین تریلر فیلم در زیر منتشر می شود.
در خلاصه داستان «کودک دزدیده شده» آمده است: «در عصری که انسانها و پریان در کنار هم زندگی میکنند، زمانی که پادشاه و ملکه آن با مرگی نابهنگام روبرو میشوند، تراژدی به قلمرو بشری رخ میدهد. پسر خردسال آنها که اکنون تنها وارث است، با وظیفه دلهره آور حکمرانی پادشاهی روبه رو است که در لبه سقوط است. گرفتار غم و اندوه و ترس، وضعیت اسفبار کودک ملکه پری را به حرکت در می آورد، که با دلسوزی او را به ایالت پری می برد تا بی گناهی خود را حفظ کند. با این حال، این عمل خیرخواهانه ناخواسته بحران را در قلمرو انسانی عمیق تر می کند.
با فروپاشی تعادل بین دو جهان، گروهی منحصربهفرد از قهرمانان پدیدار میشوند: شاعر، شوالیه، اسب و شاهزاده خانم. با یک هدف مشترک، آنها سفری را آغاز می کنند تا شاهزاده گمشده را بیابند و او را به تاج و تخت واقعی خود بازگردانند، به این امید که دوباره تعادل بین دنیای انسان و پری را احیا کنند.
بذر “کودک دزدیده شده” زمانی کاشته شد که سباستین مک کینون و برادرش بنجامین در سال ۲۰۱۲ سفری با کوله پشتی در سراسر اسکاتلند داشتند. این به تحریک تخیل آنها کمک کرد، علاقه موجود به فرهنگ عامه سلتیک را تغذیه کرد و به عنوان یک انگیزه برای خلق کردن عمل کرد. فیلم های فانتزی جادویی مانند سه گانه «ارباب حلقه ها» پیتر جکسون.
«هنگامی که در ارتفاعات اسکاتلند قدم می زدم، این شخصیت ها فقط در ذهن من ظاهر شدند و احساس می کردند که شخصیت های بسیار کهن الگویی هستند. متوجه شدم که آنها در نقاشیهای قدیمی که دیده بودم و داستانهایی که دربارهاش شنیده بودم و بسیار مجذوب بزرگ شدنم شده بودم ظاهر میشوند. من همیشه شیفته اسطوره سلتیک و هر چیزی که به قلمرو پریان مربوط می شود، بوده ام.
ایدههایی که از این سفر به دست آمد، الهامبخش پروژه «افسانههای خویشاوند» برادران بود که به مجموعهای متشکل از سه فیلم کوتاه تبدیل شد و در نهایت منجر به ساخت یک فیلم سینمایی به نام «کودک دزدیده شده» شد.
با این حال، آخرین مرحله از سفر مرحله ای بود که سباستین مجبور می شد به تنهایی آن را طی کند. او در یادداشت های مطبوعاتی «کودک دزدیده شده» می نویسد: «در تابستان ۲۰۱۶، یک سال پس از انتشار این سه گانه، از دست دادن عمیق برادرم، بهترین دوستم، به دلیل خودکشی را تجربه کردم. آخرین سخن او به من این بود که به ایجاد جادو با فیلم ادامه دهم. شعار او، «رویا، برخیز، شعله ور»، به نیروی راهنمای من تبدیل شده است و از آن زمان تاکنون، مأموریت تکمیل این سفر سینمایی، تقدیم من بوده است. این فیلم هم برای من و هم برای او است، به افتخار برادری ما و عشق عمیق ما به داستان هایی که دوران کودکی ما را شکل داده است. واقعاً، این عمیق ترین آرزوی من است که بهترین فیلم فانتزی را بعد از «ارباب حلقه ها» بسازم.
«کودک دزدیده شده» برای من چیزی بیش از یک فیلم است. این یک تقدیم صمیمانه به جادویی است که با هم خلق کردیم، و تعهدی به تحقق رویاها، برای محافظت از کودک درون و غلبه بر شیاطین شخصی، با گفتن داستان هایی که هدفشان ترساندن و الهام بخشیدن است.»
مک کینون با اشاره به الهام گرفتن از اقتباس جکسون از رمان های جی آر آر تالکین می گوید. تنوع: «همراهی حلقه» فیلمی بود که مرا به ساختن فیلم برانگیخت. او میافزاید: «به یاد میآورم که از تئاتر بیرون آمدم و به بن نگاه کردم و گفتم: «وای، این کاری است که باید انجام دهیم. ما می خواهیم چنین چیزهایی بسازیم. و ما انجام دادیم. تابستانهایمان در حیاط خلوت به ساختن فیلم میگذشت و «ارباب حلقهها» را پاره میکردیم. ما لباس های مشابه می پوشیدیم و صحنه های مشابه را بازسازی می کردیم. و این با من باقی مانده است – آن احساس در کودکی و آن نوع رویا.
مک کینون موسیقی متن اصلی «کودک دزدیده شده» را در کنار همکارانش با نام مستعار CLANN ساخت. باز هم، “ارباب حلقه ها” جکسون الهام بخش در این زمینه بود. او میگوید: «موسیقی (برای «ارباب حلقهها») یکی از بهترین موسیقیهای متن تمام دوران است – اینکه چگونه با تصویر ترکیب میشود تا چیزی واقعاً قدرتمند خلق کند. «لحظههایی در فیلمهایی که احساس میکنید همه چیز در یک لحظه جمع میشود. واقعا به شما می چسبد. این همان چیزی است که در زمان ساخت این فیلم به آن دست پیدا می کنم.»
فیلم دیگری که الهام بخش او شد، فیلم علمی تخیلی آندری تارکوفسکی “Stalker” است. چیزی که من واقعاً در مورد “Stalker” دوست داشتم این حس وهم آلود بودن و رازآلود بودن بود. مانند زمانی که آنها وارد “منطقه” می شوند، و توسط استاکر هدایت می شوند، و در یک محیط طبیعی هستند، و با این حال شما احساس می کنید که نوعی خطر در اطراف آنها وجود دارد. وقتی آن فیلم را تماشا کردم، با زمانی که در مورد افسانه ها و این افسانه های قدیمی می خواندم همخوانی داشت. این همان چیزی است که من می خواستم هنگام قدم زدن در دنیای پریان احساس کنم. در مورد ما، ما از مناظر طبیعی کانادا و به ویژه بریتیش کلمبیا برای به تصویر کشیدن دنیای پریان استفاده می کنیم. و کاری که من میخواهم انجام دهم این است که شخصیتهایی در اطراف این جنگل سرسبز و سرخسزده پرسه بزنند، و این حضور در پشت صحنه وجود دارد.»
مککینون میگوید، مکان نقش «فوقالعاده مهمی» در خلق جهانهایی دارد که شخصیتها در آن زندگی میکنند، «بهویژه وقتی نوبت به تصویر کشیدن دنیای پری میرسد».
وقتی شما در دنیای پریان هستید و به همین دلیل به بریتیش کلمبیا رفتیم، باید احساس کنیم که در همه زمانها یک هوش یا حضور وجود دارد. یادم میآید برای اولین بار در آن جنگلها قدم میزدم و آن انرژی را در آنجا احساس میکردم، مخصوصاً وقتی در فصل طوفانی آنجا هستید. شما نمی توانید احساس نکنید چیزی اینجا وجود دارد، نوعی انرژی یا حضور در جنگل وجود دارد که من واقعاً می خواستم سعی کنم آن را برای فیلم ضبط کنم.
ما هیچ مجموعه بزرگی نداریم. ما شهرهای شلوغ قرون وسطایی نداریم. به همین دلیل است که مکانهای طبیعی باید آنقدر خوب انتخاب شوند که به غرق شدن بیننده در داستان کمک کند و آن را باورپذیر کند. میتوانستم با قیمت بسیار ارزانتری فیلم را در اطراف مونترال فیلمبرداری کنم، اما اینطور نمیشد، آن دنیای باشکوه و سرسبزی را که میخواستم خلق کنم، نداشت.»
برای صحنه هایی که در دنیای انسان ها اتفاق می افتد، خدمه قرار است در قسمتی متروک از ایسلند فیلمبرداری کنند. با به تصویر کشیدن دنیای انسان، آنقدر مهم است که اصلاً هیچ گونه پوشش گیاهی وجود نداشته باشد – واقعاً آن نقطه را به خانه برگردانیم که انسان ها محیط طبیعی خود را ویران کرده اند، و هیچ چیز، مطلقاً چیزی باقی نمانده است. بنابراین، همه چیز در مورد ایجاد کنتراست، غوطه ور کردن بیننده تا حد امکان است. و به همین دلیل است که لوکیشن ها بسیار بسیار مهم بودند و زمان زیادی طول کشید تا جنگل مناسب برای این صحنه خاص را پیدا کنیم، اما در نهایت آن را پیدا کردیم و نتیجه آن فقط یک احساس شگفت انگیز بود. این دنیا از سال ۲۰۱۲ در ذهن من زندگی میکند و وقتی به یک مکان، مکانی میآیید و میگویید «اینجاست». این دقیقاً با چیزی که در ذهنم دیدم مطابقت دارد.»
پس از ایسلند، خدمه به مونت سن میشل در فرانسه می روند که در ابتدای فیلم برای قلعه ای که شاهزاده جوان در آن زندگی می کند، دو برابر خواهد شد. مونت سن میشل به دریا میآید، اما در هنگام جزر و مد با شن احاطه شده است. “باز هم، با دید همسو می شود، با احساس انسانیت در این نوع جزیره همسو می شود، و وقتی جزر و مد از بین می رود، بسته به زوایای جایی که عکاسی می کنید و زمان روز، واقعاً احساس می شود که هستید. در یک بیابان،» او می گوید.
مک کینون از استفاده از CGI در فیلم اجتناب کرد، اگرچه برخی از آنها وجود خواهد داشت. من نمیخواستم چیزی توسط کامپیوتر تولید شود. برای مثال، ما کلاغهایی در فیلم داریم، یا شخصیتهایی داریم که تغییر شکل میدهند – من نمیخواستم از مدلهای سه بعدی و انیمیشن سه بعدی برای نشان دادن آن استفاده کنم. بنابراین همه چیز به صورت واقعی در دوربین عکاسی می شود، و سپس تنها نوع کار کامپیوتری که ما انجام می دهیم ترکیب بندی است. و دلیل اینکه من نخواستم این کار را انجام دهم این است که شخصاً برای من همیشه من را از فیلم، به خصوص یک فیلم فانتزی، خارج می کند.
“این شما را به یافتن راه حل های خلاقانه دیگر سوق می دهد. یکی از فیلمهای مورد علاقه من «فواره» ساخته دارن آرونوفسکی است. صحنه ای وجود دارد که آنها در یک سفینه فضایی در حال عبور از فضا هستند، و با تماشای پشت صحنه (فیلم) من به شدت تحت تأثیر ستارگان و سحابی ها قرار گرفتم، و همه اینها CGI نبود، همه از واکنش های شیمیایی در یک فیلم گرفته شده بود. ظرف پتری که شلیک کردند. و من می گفتم، “وای، این دقیقاً همان کاری است که می خواهم انجام دهم.” بنابراین، از هر چیزی که برای آوردن آن عنصر خارقالعاده استفاده میشود، من میخواهم آن را به صورت واقعی فیلمبرداری کنم و به سادگی آن را روی بشقابها و فیلمهای شما بچسبانم و فقط راهی برای ترکیب آن و کارکردن آن پیدا کنم. برای من، فقط احساس بهتری دارد. این احساس، نمیدانم، واقعیتر است یا چیزی. روح فیلم را حفظ می کند.»
دیالوگ های فیلم بیشتر به شعر نزدیک است تا گفتار طبیعی. استفاده از شعر یکی دیگر از مواردی است که مک کینون در «استاکر» از آن استقبال کرد.
به یاد میآورم وقتی برادرم در جریان سوگواری از دنیا رفت، برای ادامه چشمانداز (فیلم) یک دسته کتاب خرید. یکی از آخرین چیزهایی که به من گفت این بود که همه چیز را جلو ببرم. من تازه وارد شعر دبلیو بی ییتس شدم و عاشق همه چیزهایی بودم که او می نوشت.»
در آن زمان، فیلم «شاهزاده غمگین» نام داشت، اما کارگردان سپس «کودک دزدیده شده»، عنوان شعری از ییتس را به عنوان عنوان فیلم انتخاب کرد.
«برخی سطرهای فیلم مستقیماً از شعر او برداشته شده است و من میخواهم آن را در خود دیالوگ حفظ کنم. فیلم آنقدر دیالوگ ندارد، اما وقتی شخصیتها صحبت میکنند، میخواستم آن ماهیت شاعرانه را حفظ کنم، و همراه با موسیقی که واقعاً به ایجاد حسی که من در فیلم دنبالش هستم کمک میکند.
من سعی می کنم در اینجا کار متفاوتی انجام دهم. از طریق شعر، از طریق موسیقی، و از طریق جلوه های بصری بسیار قوی، زمانی که در کنار هم قرار می گیرد، میدان کمی باقی می ماند. با پیشینه ای که به عنوان یک نقاش دارم، سعی می کنم هر قاب را شبیه به یک نقاشی کنم. امیدوارم همه چیز در این فیلم بسیار شاعرانه جمع شود.»
او در یادداشت های تولید از نقاشی های اخوان پیش از رافائل به عنوان یکی از تأثیرگذاران بر ظاهر فیلم یاد می کند که فیلمبردار آن کریستف کولت است و نیکو لپاژ به عنوان کارگردان هنری فعالیت می کند.
در حین ساخت فیلم، خاطرات برادرش بن همچنان الهام بخش مک کینون است. “این فیلم سخت ترین کاری بوده که در زندگی ام انجام داده ام. آنها برای اولین ویژگی شما می گویند: با بچه ها کار نکنید. با حیوانات کار نکنید من واقعاً از دروازه بیرون آمدم و سعی کردم همه چیز را انجام دهم و به عقب نگاه کردم، فکر می کنم ساده لوح بودم. و به یاد میآورم که در همان هفته اول، به ترک سیگار نزدیک شده بودیم، زیرا بسیار آشفته بود. ما در مکان های بسیار سختی برای فیلمبرداری قرار داشتیم. ما چندین لباس داشتیم. این یک فیلم هنری بسیار سنگین است و من انتظار نداشتم اینقدر چالش برانگیز باشد. و این خاطرات برادرم است که به من کمک کرد تا بر آن غلبه کنم، و از این که بگویم در طول ساخت فیلم زیاد با او صحبت کردم، خجالت نمی کشم.
“ما خیلی خوش شانس بودیم. وقتی در اعماق آن هستید، احساس میکنید که خیلی چیزها اشتباه میشوند، اما بعد به عقب نگاه میکنید، به تمام لحظاتی که بهطور عجیبی هماهنگ شدهاند نگاه میکنید و احساس میکنم که او به من کمک میکرد.
«در یکی از اولین روزهای زندگی، ما این صحنه را داشتیم که این کشتی را از کف ساخته بودیم، و این صحنه ای است که شاعر آن را به دریا می راند. و معمولاً در آن زمان از سال در بریتیش کلمبیا، فصل طوفان است. خشمگین است. و ما زیباترین و آرام ترین روز را داشتیم تا اجازه دهیم آن صحنه اتفاق بیفتد. و من این لحظه بسیار جادویی را با رابط اولین مللمان در آنجا داشتم، و او گفت: “یکی به شما نگاه می کند، زیرا ما معمولاً این را نمی بینیم.”
بنابراین، او در کل پروژه با روحیه همراه من بوده و واقعاً به من کمک کرد تا بر لحظات سختی در طول فیلم غلبه کنم. و باید بگویم، همچنین، بسیار سرگرم کننده بوده است. من تعدادی از برادرانم را در آنجا همراه خود داشتم. و این خیلی خاص است. تا بتوانم این کار را به یاد او نیز انجام دهم. احساس میکنم دارم چیزی را میبندم، یا بهتر است بگویم، احساس میکنم هنوز کاری برای انجام دادن دارم تا زمانی که این فیلم تمام شود و بعد از اتمام آن، فصل بسته میشود و نوعی آرامش به دست میآورم.»
«کودک دزدیده شده» توسط کاترین بویلی از متافیلمز و تارا کاول-پلین از رسانه کاپی تهیه شده است. تهیه کنندگان اجرایی شامل سیلوین کوربیل از متافیلمز، لی برودا از LB Entertainment، کارل فرانچسکو جاکومو، راشل کویریر و جوئل مارتینز، و همچنین یوان سوئی و آندریاس روثبائر از Picture Tree Intl هستند.
لینک منبع