دلنوشته یک کودک | دوست کوچک فلسطینی من!


هستی نیک‌صفتی_ کلاس ششم _ دوست کوچک من، سلام! وقتی این نامه را برای تو می‌نویسم، اینجا در مشهد باران می‌بارد. به حیاط می‌آیم و دست‌هایم را برای دعا به سوی آسمان بلند می‌کنم و از خدا می‌خواهم که تو را از شر دشمنان نجات دهد.

امشب هوا سرد است. حتما تو هم در این شب‌ها وقتی خانه‌ای نداری خیلی سردت می‌شود. از خدا می‌خواهم سربازان فلسطینی، دشمن را شکست دهند و دیگر از صدای انفجار بمب‌ها نترسی.

داخل اتاق می‌آیم. شبکه‌ی خبر باز هم تو را بر صفحه تلویزیون نشان می‌دهد. داشتی گریه می‌کردی برای برادرت، احمد که  شهید شد. برای این همه ظلمی که به تو شد، دلم سوخت. گریه کردم اما گریه من که دل غمگین تو را آرام نمی‌کند.

ای کاش بال داشتم و پرواز می‌کردم و می‌آمدم نجاتت می‌دادم. در تلویزیون دیدم که غزه در آتش می‌سوخت. بمب‌های اسرائیلی مانند دهان اژدهای شیطان همه‌چیز را آتش می‌زد.

آنجا نشان می‌داد که فرماندهان فلسطینی با موشک‌هایشان، اسرائیلی‌ها را شکست می‌دهند. من برای همه‌ی فلسطینی‌ها دعا کردم کشورشان را از دست دشمن آزاد کنند. می‌گویند دعا زیر باران زودتر برآورده می‌شود. به امید پیروزی تو و همه دوستان فلسطینی کوچکم.


لینک منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست قبلی

اندیشه حزب‌الله بعد از شهادت سیدحسن نصرالله شکوفاتر می‌شود

پست بعدی

تصاویر انهدام «شرکت‌ هِرمی»

Related Posts
Total
0
Share