علیاصغر سیدآبادی در گفتوگو با ایکنا تبیین کرد
همگی مثال «خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج» را شنیدهایم و با آن آشنا هستیم. میدانیم که «خشت اول» استعارهای از آغاز هر چیزی است و اگر این خشت را دوره کودکی و نوجوانی تصور کنیم، قطعاً نگاهمان به این دوره تغییر میکند و اهمیت آن مشخصتر و برجستهتر میشود. خشت اول نیازمند توجه و سرمایهگذاری مادی و معنوی بسیاری است تا بتواند قوام خود را حفظ کند و تا وقتی که به ثریا میرسد، کیفیتی سالم، اثرگذار و متعالی داشته باشد.
افراد بسیاری در بخشهای مختلف فرهنگی، آموزشی و هنری در تلاش هستند که برای کودکان و نوجوانان مطالب و محتوایی تولید کنند تا اکنون و آیندهای غنی داشته باشند. در همین راستا خبرگزاری ایکنا همزمان با هفته کودک گفتوگوهایی را با فعالان حوزه کودک و نوجوان انجام داده است که در ادامه بخش نخست گفتوگو با «علیاصغر سیدآبادی» نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان که یکی از مروجان بزرگ فرهنگ کتابخوانی در ایران است و کتابهای متعددی از او منتشر و جوایز و افتخارات بسیاری در سطوح مختلف ملی و بینالمللی کسب کرده است را میبینید و میخوانید.
ایکنا – نوشتن در حوزه کودک و نوجوان چه ویژگیهایی دارد؟
نوشتن برای کودکان موضوعی کلی است و میتوانیم در رابطه با انواع نوشتنها صحبت کنیم؛ مثلاً در نوشتن ادبی تقسیمبندیهای داستانی، غیرداستانی، شعر و… داریم. به طور کلی میتوانیم ویژگیهایی را در این رابطه نام ببریم؛ اولین ویژگی این است که موضوع نوشتن، «مسئله» کودکان باشد یا بتوانیم «موضوع» را تبدیل به «مسئله» کودکان کنیم.
اگر بخواهم تفاوت «مسئله» با «موضوع» را توضیح دهم اینگونه است که مثلاً «آب» یک موضوع است ولی «کمآبی» مسئله است. باید ببینیم چه چیزی مسئله کودکان است و توجه آنها را جلب میکند. گاهی خود کودکان مسائلی دارند و گاهی ما موضوعی را مطرح میکنیم و به مسئله آنها تبدیل میشود؛ بنابراین اولین ویژگی این است که آن متنی که نوشته میشود مسئله آنها بوده و برایشان جذابیت داشته باشد. وقتی نوشتهای به «مسئله» تبدیل شود جذابیت هم خواهد داشت. سپس به چگونگی یا فرم میپردازیم. فرم در همه جا مهمتر از محتواست و برای کودکان نیز همین قاعده صادق است. گاهی مواقع فرم در درون خود، محتوا و پیام دارد ولی مشخصاً در ادبیات کودک و نوشتن برای کودکان، نحوه نوشتن از پیامی که میخواهیم به آنها ارائه دهیم مهمتر است که در این موقع بحث زبان، شخصیتها و زاویه دید مطرح میشود. مطالب باید به گونهای نوشته شود که مخاطب بپسندد. در نوشتن برای بزرگسالان چندان دغدغه اینکه این متن برای چه کسی است نداریم ولی هنگام نوشتن برای کودکان چون انتخاب کردهایم که برای یک گروه سنی بنویسیم، بنابراین آن گروه سنی باید آن متن را بپسندند.
وقتی مطلبی برای گروه سنی خاصی نوشته میشود یعنی همه گروههای سنی مدنظر نویسنده نیستند و گروهی مخاطب است که آن نوشته برای آنها جذاب است، اهمیت دارد و مورد نیاز است. بنابراین متنی که مینویسیم باید برای بچهها جذاب باشد تا آن را بخوانند، ارزش ادبی و فنی داشته باشد، اگر نوشته غیر ادبی است باید از نظر صحت، اسناد، درستی و استدلال کار مورد قبولی باشد.
همیشه برای افرادی که برای کودکان و نوجوانان مطلب مینویسند یک مشکل یا اشتباه وجود دارد که تصور میکنند اگر زبان یک نوشتهای کودکانه باشد یعنی آن مطلب کودکانه است در صورتی که در ادبیات کودک میتوان از کلماتی استفاده کرد که کودک معنی آن را نداند ولی بتواند با آن نوشته ارتباط برقرار کند؛ همانطور که وقتی شاهنامه یا حافظ میخوانیم ممکن است کلماتی را نفهمیم ولی با آن ارتباط برقرار میکنیم و معنای آن کلمه نامفهوم را پیدا میکنیم؛ بنابراین ادبیات نقش توسعه زبان و افزایش توانش زبانی نیز پیدا میکند.
ایکنا – آیا نوشتن در حوزه کودک و نوجوان در مقایسه با بزرگسالان دشوار است؟
بستگی دارد به اینکه نویسنده در چه زمینهای علاقهمندی و استعداد داشته باشد و در چه حوزهای بنویسد. ممکن است برای یک فرد نوشتن برای کودکان دشوار باشد ولی برای فرد دیگری خیر. دو نوع نوشتن داریم؛ یک نوع نوشتن شهودی است یعنی نویسنده بدون اینکه نیاز چندانی به مطالعات نظری داشته باشد، نوشتههایش با کودکان ارتباط برقرار میکند که این افراد دشواری زیادی ندارند اما گاهی وقتها فردی این رابطه شهودی را ندارد و میخواهد این توانایی را با کسب دانش، مطالعه و تمرین به دست بیاورد که ممکن است دشوارتر باشد.
این بحث همیشه وجود دارد که شما وقتی برای بزرگسالان مینویسید دغدغهای ندارید که مخاطب این مطلب را میفهمد یا ارتباط با آن برقرار میکند یا خیر؛ زیرا نویسنده مهم است؛ ولی وقتی نویسندهای برای کودکان مینویسد دغدغه فهمیدن و ارتباط برقرار کردن مخاطب کار را دشوار میکند؛ البته نویسنده حرفهای کودک و نوجوان این دغدغه را تقریباً از بین برده است زیرا بهصورت شهودی این مهارت را کسب میکند. بسیاری از اوقات یک نویسنده تصمیم نمیگیرد که میخواهد برای کودک یا نوجوان بنویسد بلکه در انتهای کار مشاهده میکند که این اثر برای کودکان مناسب شده است.
نسخه واحدی برای همگان نمیتوانیم بنویسیم؛ نوع نوشتن هر نویسندهای با دیگری تفاوت دارد و ممکن است فردی تحقیقی، شهودی و… باشد. گاهی ممکن است فردی اول بنویسد، سپس نوشته خود را با نگاه کودکانه بازنویسی کند بنابراین نوع نوشتن بسیار متنوع است و نمیتوان یک نسخه واحد پیچید.
ایکنا – برای نوشتن درباره موضوعات دینی در حوزه کودک و نوجوان باید به چه نکاتی توجه کرد؟
نوشتن درباره موضوعات دینی در ایران به دو دلیل کار دشواری است؛ یکی از این دلایل سیاسی است زیرا بههرحال ما ذیل یک حکومت دینی زندگی میکنیم که همه رفتارها، کنشها و تصمیمات آن به حساب دین گذاشته میشود بنابراین همیشه از قبل قضاوتی درباره متون دینی وجود دارد. دومین دلیل این است که بهدلیل حمایتهایی که از کتابهای دینی، ادبیات دینی و فرهنگ و هنر دینی میشود آثار بسیار زیادی با کیفیتهای بسیار پایین نوشته و تولید شده است، یعنی وقتی بیان میشود که کتابی در حوزه دینی نوشته شده است، خودبهخود بیشتر مردم قضاوتشان این است که این کتاب غیر خواندنی، غیر جذاب و به لحاظ ادبی ضعیف است.
شأن موضوعات دینی در کتابهای دینی رعایت نشده است؛ یعنی احترام و شأنی که باید رعایت شود، رعایت نشده است زیرا هر فردی، با هر سلیقهای و با هر سطح دانشی در این حوزه وارد شده است. بنابراین بخش زیادی از آثاری که در این حوزه تولید شده است به لحاظ ادبی و فنی آثار ضعیفی هستند. این موضوعات اولین و دومین مشکل برای نوشتن اثر در حوزه دینی برای کودکان و نوجوانان است.
نکته بعد این است که این آثار دینی به چه قصدی نوشته میشوند؟ یک وقت میخواهیم باور دینی مخاطبان خود را عمیقتر کنیم؛ گاهی میخواهیم برخلاف تصویر رسانهای که از مسلمانان ساخته شده است تصویر بهتری ارائه دهیم و گاهی میخواهیم شناخت کودکان و نوجوانان را از تاریخ محتوا و پیام دین گسترش دهیم. نوشتن برای هر کدام از این مؤلفهها و اهداف تفاوت میکند.
متأسفانه تنها نوع نوشته درباره موضوعات دینی برای کودکان و نوجوانان در ایران، نوشتههای تبلیغاتی است. کودکان و نوجوانان بهسرعت متوجه تبلیغاتی بودن هر نوشتهای میشوند. همه کسانی که در ایران زندگی میکنند حتی اگر مسلمان نباشند برای همزیستی در جامعه به شناخت دین اسلام و مسلمانان نیاز دارند، همانطور که ما به شناخت سایر ادیان نیازمند هستیم؛ ولی ما اصلاً کتابهایی از جنس شناختی نداریم یعنی کتابی که شناخت اولیه و جذابی ارائه دهد وجود ندارد.
بیشتر کتابهای دینی موجود کتابهایی هستند که میخواهند تبلیغات دینی کنند. تبلیغات دینی در جای خود برای کسانی که باور دینی دارند لازم است و بحثی در آن نیست ولی برای خواننده عمومی وقتی کودکان را در نظر میگیریم که در مقابل انواع سرگرمیها و کتابها قرار دارند، باید گفت این شکل از برخورد با دین در کتابها و آثار فرهنگی و هنری به نتیجه نمیرسد و میتواند نقض غرض هم باشد.
همیشه برای افرادی که برای کودکان و نوجوانان مطلب مینویسند یک مشکل یا اشتباه وجود دارد که تصور میکنند اگر زبان یک نوشتهای کودکانه باشد یعنی آن مطلب کودکانه است در صورتی که در ادبیات کودک میتوان از کلماتی استفاده کرد که کودک معنی آن را نداند ولی بتواند با آن نوشته ارتباط برقرار کند
مشکل دیگری که وجود دارد این است که اکنون با ارزشهایی در بین نسل جوان روبهرو هستیم که متولیان رسمی دین این ارزشها را نمیپسندند یا در مقابل آن هستند یا دلایل دینی میآورند که آن ارزشها درست نیست یا ارزشهایی را بیان میکنند که وقتی دقت میکنیم، میبینیم ریشه این ارزشها در متون دینی چندان محکم نیست ولی به شکل باور عامیانه درآمد است، بنابراین گسست ارزشی یکی از مشکلاتی است که برای نوشتن درباره دین در ایران وجود دارد.
پس از انقلاب حجم نوشتن از دین بسیار افزایش یافته ولی اطلاعات کودکان و نوجوانان بسیار اندک است. این سالها درباره دین خیلی نوشتیم و حرف زدیم ولی وقتی بین کودکان و نوجوانان میرویم و سؤال میکنیم متوجه میشویم که پاسخ سؤالهای سادهای را که طبیعتاً در مدرسه هم یاد گرفتهاند و بارها در تلویزیون گفتهشده است را نیز بلد نیستند. زیاد شدن محتواهای از این دست، نوعی مقاومت ذهنی ایجاد کرده است و منجر به کماهمیت شدن آن شده است. وقتی فراوانی موضوعی افزایش پیدا میکند، از اهمیت آن کاسته میشود. به هر حال این موضوع نیاز به تحقیق دارد و باید تحقیقات جدیتر میدانی کرد تا واکنش مخاطبان را نسبت به آثار و متون دینی سنجید.
اگر بخواهم تجربه شخصی خودم را بگویم، سال ۱۳۵۰ به دنیا آمدهام و قبل از اینکه مدرسه بروم اگر از من سؤال میشد که اصول دین چیست؟ من پاسخ آن را میدانستم چون پدربزرگم آن را به من آموخته بود؛ یعنی بخشهای اصلی، پایهها و گوهر بحثهای دینی را در خانواده از سمت بزرگترها میآموختیم ولی اکنون اگر از یک نوجوان همین نوع سؤالات را بپرسیم به احتمال زیاد بسیاری از آنها نمیدانند، زیرا دانش دینی آنها افزایش نیافته است.
من در اینجا به «دانش» و «شناخت» توجه دارم و منظورم «باور» نیست؛ زیرا ممکن است فردی دانش کمی داشته باشد ولی باور عمیقی داشته باشد یا بالعکس. با اینکه محتوای دینی زیادی به دانشآموزان ارائه شده است ولی از آن محتواها چیزی دریافت نشده است.
موضوع دیگر اینکه اگر به مدارس متوسطه مراجعه کنیم و از دانشآموزان بپرسیم که کدام دروس را دوست ندارید؟ میبینیم که عموماً دانشآموزان با دو الی سه درس عربی، معارف اسلامی و… مشکل دارند که بخشی از این اتفاق سیاسی است و بخش دیگر حجم زیاد توجه به آموزش این درسهاست. تمرکزها زیادتر از حدی بوده است که باید باشد و یکی دیگر از دلایل آن این است که این مطالب جذاب ارائه نشدند و ضعیف هستند و به جای اینکه جذب کنند، دفع کردهاند.
ایکنا – شاید یکی از علتهای این اتفاق مستقیم گوییهای غیر هنرمندانه بوده است.
دو موضوع داریم؛ یکی اینکه اثر دینی لزوماً آن نیست که حتماً از شخصیتهای دینی استفاده کند و حتماً گوشهای از تاریخ دین را روایت کند یا حتماً شخصیتهای آن داستان چهره و ظاهر مذهبی داشته باشند. چند ارزش اخلاقی دینی داریم؛ مثلاً میگوییم «راستگویی» یکی از این ارزشهاست؛ هر داستانی که در آن ارزش راستگویی وجود داشته باشد ادبیات دینی است در صورتی که این نگاه وجود ندارد و کسی این داستان را جزو ادبیات دینی حساب نمیکند.
هر اثری که در آن نفاق، دروغگویی، ستمکاری علیه مظلوم و… رد شود که همه در چارچوب آموزههای دینی قرار میگیرند، یک اثر دینی است در صورتی که این مطالب کتاب دینی حساب نمیشوند. اگر اینگونه نگاه کنیم بخش زیادی از ادبیات کودک خود به خود دینی هستند یعنی در حال منتقل کردن آموزههای دینیاند. کمک کردن به دیگران یکی از ارزشهای دینی است؛ احادیث بسیاری داریم که توصیه میکند به دیگران کمک کنید، کار گروهی انجام دهید، حتی درباره حقوق حیوانات هم مطالب بسیاری روایت شده است. مثلاً حضرت علی(ع) با لشکر از مسیری میگذشتند که در جلوی آنها سگی به تازگی زایمان کرده بود؛ ایشان مسیر لشکر را عوض میکنند تا مزاحم حال سگ نشوند. شما این موضوع را مقایسه کنید با تصوری که اکنون از سگ وجود دارد.
جالب است در کتابهای کودک و نوجوان جوری برخورد میکنند که نمیتوانیم داستانی از خوک بنویسیم؛ انگار آفرینش خوک اشتباه بوده است در حالی که اگر بخواهیم خیلی شرعی نگاه کنیم گفته شده است که «خوردن گوشت خوک حرام است» ولی این موضوع تبدیلشده به اینکه اگر عکس خوک هم در کتاب کودک باشد باشد حذف شود. این اتفاق هیچ توجیهی ندارد و این را به ذهن متبادر میکند که در آفرینش خوک اشتباهی رخ داده است که یک مقام مسئول در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آن را میفهمد ولی در نظام آفرینش این موضوع فهم نشده است. من مثال خوک را گفتم شما صدها مثال دیگر میتوانید از سبک زندگی، پوشش و … مثال بیاورید. این موضوع باعث میشود که خود به خود تقابل ایجاد شود.
دومین نکته این است که در قرآن داستانهایی داریم که بهلحاظ داستانی بسیار جذاب هستند مثل داستان یونس و ماهی، حضرت سلیمان، کشتی نوح و… زیرا عامل فانتزی که سبب جذابیت است را در خود دارد، یعنی خود داستان جذابیت دارد و شما به عنوان نویسنده نیاز نیست که کار خاصی انجام دهید یا در بعضی از داستانهایی که در شیعه وجود دارد نیز همین گونه است مثل موضوع ضامن آهوی امام رضا(ع)؛ میدانیم که این موضوع بهلحاظ سندی و تاریخی خیلی اینگونه که گفته شده است نیست. این روایت مفید است زیرا در انتها یک ارزش محیط زیستی امروزی و داستانی علیه شکار را بیان میکند.
از این نوع داستانها در زندگی پیامبران و ائمه بسیار است. ادیان بزرگ که در منطقه ما به وجود آمدهاند و شکل گرفتهاند همگی در ابتدا شکلی از داستان آفرینش و مبدأ و معاد هستند. دین در حقیقت یعنی یک داستان از آفرینش، سپس در آن شرعیات و غیره شکل میگیرد. شاید اگر با نگاه غیردینی نگاه کنیم یک نوع تخیل کردن درباره این است که انسان چگونه آفریده شده است و چه اتفاقی قرار است برای او بیفتد. سازمان داستانی دین به همن دلیل بسیار جذاب است، اگر ادبی و برون دینی نگاه کنیم خود این داستانها برای کودکان و نوجوانان نیز بسیار جذاب است.
هر اثری که در آن نفاق، دروغگویی، ستمکاری علیه مظلوم و… رد شود که همه در چارچوب آموزههای دینی قرار میگیرند، یک اثر دینی است در صورتی که این مطالب کتاب دینی حساب نمیشوند. اگر اینگونه نگاه کنیم بخش زیادی از ادبیات کودک خود به خود دینی هستند یعنی در حال منتقل کردن آموزههای دینیاند
ایکنا – با توجه به این تعاریف میتوان اینگونه برداشت کرد که این خوان بهقدری گسترده است که میتوان اکثر تولیدات مرتبط با حوزه کودک و نوجوان را اثر دینی حساب کرد و باید با ذرهبین گشت و موارد غیردینی را یافت؛ زیرا هر کدام از این محتواها به موضوعات شناختی ارتباط دارد تا کودک یا نوجوان شناخت بیشتری از خود بدست آورد بنابراین بسیاری از آثاری که در حوزه کودک و نوجوان تولید میشود فینفسه دینی است زیرا در حال آموزش ارزشها به کودکان هستند منتها باید با دید دیگری به این متون نگاه کرد.
در متون مرتبط با کودک و نوجوان بر ۱۰ ارزش توافق شده است تا به کودکان منتقل کنیم که میتوان به احترام، آزادی، شادی، همکاری، راستگویی، و… اشاره کرد که اغلب آنها همان مواردی است که ادیان میگویند زیرا ارزشهای مشترک بشری هستند. حضرت علی(ع) فرمودهاند آنچه را که برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند؛ مشابه همین عبارت در اندرزنامههای پیش از اسلام در ایران وجود دارد و احتمالاً در آموزههای مسیحی و یهودی نیز وجود دارد، یعنی گوهر همه ادیان اخلاق است.
اگر چیزی را که برای خود نمیپسندیم، برای دیگران نیز نپسندیم، بخشی از مشکلاتمان حل میشود. بسیاری از این آموزهها بسیار جالب است. مطالعاتی بر اندرزنامههای پیش از اسلام و احادیث پس از اسلام انجام شده است؛ بخشی از ارزشهایی که در اسلام وجود دارد، ارزشهای همه شمولی است که همه جهان آن را پذیرفتهاند و اکنون اگر به کنوانسیون حقوق بشر هم نگاه کنیم بر روی همان ارزشها تأکید شده است. در ادبیات کودک نیز به این ارزشها پرداخته میشود.
آنچه کمبود داریم «نگاه تاریخی به دین است» که تقریباً نداریم؛ بیشتر نگاه زندگینامهای داریم. زندگینامهها نگاه درون دینی دارند، یعنی کتابهایی هستند که حتی در صحت و مدرک آن میتوان تردید کرد. کتابی برای تاریخ دین اسلام ویژه کودک و نوجوان نداریم که چگونه اسلام ظهور کرده است، چگونه جهانگیر شده است، چگونه ارزشها را تغییر داده است، چگونه باعث انتقال دانش در یک گستره بزرگی شده است، چگونه باعث رونق اقتصاد به گستره وسیع شده است، چگونه چند فرهنگ بزرگ مثل ایران، مصر و سوریه را با هم پیوند داد که هر کدام به صورت مستقل از فرهنگ شبهجزیره عربستان بودهاند، چگونه توانسته این کشورها را با هم مرتبط و در شرق و غرب جهان اسلام ارتباط ایجاد کند که در آن انتقال دانش صورت گیرد؟ چنین نگاهی وجود ندارد که برای کودکان و نوجوانان کتاب نوشته باشد.
ایکنا – لزوم نگاه تاریخی به دین چیست؟
الزام بسیار زیادی وجود دارد؛ زیرا در آن هم تاریخ ایران و هم تاریخ اسلام وجود دارد و بخش زیادی از این دانش در یک بستر روایی تاریخی منتقل و ریشه اختلافات مشخص میشود. بعضی از اختلافاتی که اکنون بین مسلمانان است و شکل ایدئولوژیک به خود گرفته ریشه تاریخی دارد؛ هنگامیکه بدانیم موضوعی تاریخی است، تعصب نسبتبه آن ماجرا کم میشود و امکان حلوفصل آن پیدا میشود.
به نظرم تاریخ اسلام، مسلمانان و گسترش اسلام را خارجیها نوشتهاند که خیلی هم جذاب نوشتهاند ولی ما خودمان در ایران آن را ننوشتهایم. مثلاً یک روایت عامیانه وجود دارد که مردم ایران به ضرب شمشیر «عمر» مسلمان شدند و پشتبند آن یک سری آیین وجود دارد که بسیار عجیبوغریب است؛ ولی وقتی تاریخ را میخوانیم متوجه میشویم که اتفاقاً «عمر» از افرادی بوده است که مخالف مسلمان شدن غیراعراب بوده، زیرا فکر میکرده که اسلام یک دین عربی است.
برای این دیدگاه دلیل اقتصادی هم وجود داشته است، زیرا وقتی افراد مسلمان میشدند، جزیه به زکات تبدیل میشد و از نظر اقتصادی نیز آن درآمدی که به دستگاه خلافت میرسید کاهش مییافت. بههمین علت علاقه چندانی به گسترش اسلام نداشتهاند. یک روایت تاریخی نیز وجود دارد که وقتی فردی که عمر را ترور کرده بود را دستگیر میکنند و نزد «عمر» میآورند؛ «عمر» میگویند «اکنون چه فایدهای دارد؟ آنها اکنون به قبلهتان نماز میخوانند به زبانتان حرف میزنند و… فایدهای ندارد که او را دستگیر کرده باشید یا نکرده باشید. فاجعه بزرگتری رخ داده است که آنها مسلمان شدند.»
آنها علاقهای نداشتند که دیگران مسلمان شوند، میخواستند که ذیل حکومت اسلامی که شکل گرفته بود، افرادی زندگی کنند و جزیه دهند و خلافت را بپذیرند و اینکه غیر اعراب مسلمانی را بپذیرند موضوع متفاوتی است.
ایکنا – کسانی که میخواهند در حوزه دینی مطالبی بنویسند یا تولید محتوا کنند باید چه ویژگیهایی داشته باشند تا اثرگذار باشد؟
بستگی دارد که چه چیزی را میخواهد بنویسد؛ مثلاً اگر میخواهد تاریخ دین را بنویسد یا یک بازآفرینی از رویدادهای دینی بنویسد بهنظرم نیاز نیست که اصلاً آن فرد مسلمان باشد؛ کما اینکه اکنون آثاری داریم که غیرمسلمانان نوشتهاند و جذاب است و لذت میبریم؛ حتی فکر میکنم شاید خیلی مؤمن بودن در داستان نوشتن دستوپای آدم را ببندد. باور زیاد داشتن دستوپای فرد را میبندد که موضوعی را بنویسد یا ننویسد، به حوزهای ورود کند یا نکند.
بعضی از کارها، از ابتدا به قصد تبلیغ نوشته میشوند و طبیعی است کسی که باور نداشته باشد، نمیتواند برای دیگران تبلیغ کند؛ بنابراین بستگی دارد که چه کاری را مدنظر داریم. مثلاً شعرهای بسیار خوبی داریم که فکر نمیکنم شاعران آن خیلی ادعای مسلمانی داشته باشند.
درباره امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) اشعار بسیار خوبی وجود دارد ولی شاعر آن انسان بسیار مؤمنی نبوده است. مثلاً اگر زندگی محتشم کاشانی را بخوانیم اصلاً زندگی قابل دفاعی ندارد اما اکنون مهمترین شعر درباره عاشورا سروده او است.
پایان بخش نخست
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام
لینک منبع