در سکانس آغازین مجموعه مستند مت وولف HBO “پی-وی به عنوان خودش“، هنرمند و مجری فقید پل روبنس در مورد اینکه چه کسی باید کنترل یک مستند مشهور را در دست داشته باشد، فکر می کند.
او به دوربین می گوید: «معلوم می شود که واقعاً قرار نیست مستند خود را کارگردانی کنید. «شما قرار نیست مستند خود را کنترل کنید. شما قرار است مردم را (بسازید)، خیلی ها، خوب، همه غیر از من، این احساس را به عنوان سوژه یک مستند دارند که شما واقعاً دسته ای ندارید. برداشتی داشته باشید. کلمه ای که من به دنبال آن هستم چیست؟ همه به من چه می گویند که من روی خودم ندارم؟»
ولف خارج از دوربین میگوید: «چشمانداز». روبنس، که در ابتدا می خواست «پی وی به عنوان خودش» را کارگردانی کند، مخالف است. من و شما قرار است برای مدت طولانی (درباره آن) با هم بحث کنیم. تا زمانی که این مستند تمام شود. تو حرف من را علامت بزن.»
رابطه جنجالی گرگ و روبن در طول مستند دو قسمتی که داستان زندگی روبنس را شرح می دهد، به تصویر کشیده شده است. در دهه ۱۹۸۰، او در نقش آلتر ایگوی خود، پی وی، در چندین فیلم و یک مجموعه تلویزیونی صبح شنبه با عنوان «خانه بازی پی وی» بازی کرد. اما چهره روبنس به عنوان یک قهرمان محبوب دوران کودکی در سال ۱۹۹۱ هنگامی که او به دلیل قرار گرفتن در معرض ناشایست در یک سینمای بزرگسالان دستگیر شد، و سپس در سال ۲۰۰۲ هنگامی که او به جرم داشتن مواد زشت متهم شد، به شدت خدشه دار شد.
روبنس به ولف میگوید: «من نمیخواهم این فیلم مانند یک فیلم قدیمی باشد. “این که نیست. من واقعاً میخواهم روی چند چیز رکورد بزنم، و تقریباً همین است.»
بدون اینکه ولف بداند، روبنس در طول تولید این مستند با سرطان مبارزه می کرد. این مجری در سال ۲۰۲۳ قبل از اینکه فیلم کامل شود درگذشت.
تنوع پیش از اکران جهانی ساندنس در ۲۳ ژانویه، با ولف درباره «پی وی به عنوان خودش» صحبت کرد.
ایجاد اعتماد بین کارگردان و سوژه یکی از مولفه های کلیدی ساخت یک مستند خوب است. اما روبنس روشن کرد که لزوماً به شما اعتماد ندارد. برای شما به عنوان یک مستندساز چطور بود؟
وقتی با موضوعی روبرو می شوم، معمولاً از دروازه می گویم: «انتظار اعتماد ندارم. من دوست دارم آن را به دست بیاورم.» و من مطمئناً این را با پل گفتم و می خواستم اعتماد به نفس او را ایجاد کنم. هدف من حمایت از او بود. من به عنوان فیلمسازی که می خواستم پرتره یک هنرمند را بسازم، با علاقه زیادی به این پروژه می آمدم، اما همچنان با خودمختاری. تعداد مکالماتی که من و پل انجام داده بودیم احتمالاً به چند صد ساعت گفتگوی ثابت در مورد این که این فیلم چه خواهد بود، روند آن چگونه پیش خواهد رفت و نقش پل در آن فرآیند چه خواهد بود، بود. بنابراین، این فرآیند تلاش برای جلب اعتماد پل بود، اما در نقطه ای خاص، مجبور شدم بپذیرم که پل، به اعتراف خودش، لزوماً فردی قابل اعتماد نیست، و من همدلی کردم که چرا. او کسی بود که کنترل روایت شخصی خود را در رسانه ها از دست داد. بنابراین برای من منطقی و طبیعی به نظر می رسد که او نسبت به روند مستند کوتاهی کند و مسیری غیر متعارف رو به جلو باشد.
او قبل از تکمیل نسخه نهایی فیلم درگذشت، اما او به عنوان تهیه کننده اجرایی در فیلم حضور داشت. آیا قرار بود کات نهایی داشته باشد؟
من با برش نهایی وارد فیلم شدم و پل با مشورت معنادار وارد فیلم شد. این ترتیبی است که در زمینه ما معمول تر می شود، اما تفاوت های ظریف آن بسیار مبهم است. من نمی خواستم قطعه ضربه ای درست کنم و همچنین نمی خواستم آن را یک قطعه پفکی درست کنم. من میخواستم پل را با پیچیدگی کاملش نشان دهم و به پل میگفتم: «پیچیده بودن اشکالی ندارد. ساده بودن دست شماست. من میخواهم از پیچیدگی شما استقبال کنم، و فکر میکنم شما نیز باید این کار را انجام دهید.» او با آن موافق بود. اما از آنجایی که مشخص شد که فیلم های مستند در مرحله پس از تولید ساخته می شوند، اضطراب زیادی برای پل و من ایجاد کرد زیرا می خواستم کاری را که انجام می دهم با صداقت انجام دهم. بنابراین یک جنگ قدرت واقعی بین ما وجود داشت، اما در نهایت، من کسی بودم که برش نهایی این فیلم را انجام دادم.
روبنس تا چند روز قبل از مرگش به شما اطلاع نداد که از سرطان رنج می برد. آیا او تا به حال نسخه ای از فیلم را دیده است؟
پل ۴۰ دقیقه قبل از مرگش را دیده بود. من آن برش را به او نشان دادم تا سعی کنم به او اعتماد کنم که این سند منعکس کننده نوع فیلمی است که ما در مورد آن صحبت کرده بودیم. من کاملاً غافل بودم که پل مریض است یا سرطان دارد. من با پل حدود دو هفته قبل از مرگش صحبت کردم. او به من برکت داد تا پروژه را ادامه دهم. میتوانستم بگویم چیزی خاموش است یا بر سلامتی او تأثیر میگذارد، اما هیچ ایدهای در مورد گرانش نداشتم. اما ما یک گفتگوی خصوصی و پرمعنا داشتیم که در آن از ادامه فیلم مطمئن شدم و او ابراز اطمینان کرد که من همان فیلمی را که در مورد آن بحث کردیم، خواهم ساخت. و سپس درگذشت.
دستگیری دوم روبنس در سال ۲۰۰۲ در هیچ یک از مصاحبه های ۴۰ ساعته شما مطرح نشده است. این فیلم به شدت به افراد دیگری برای بیان آن قسمت از داستان خود متکی است. آیا این یک مبارزه در ویرایش بود؟
آخرین مصاحبه قرار بود یک هفته پس از درگذشت او انجام شود. بنابراین او قصد داشت آن مصاحبه نهایی را انجام دهد. اما، بله، من نگران بودم که فیلم، تا حدی، کجرو باشد – که او در ابتدا حضور داشته باشد و سپس در پایان غایب باشد. اما روزی که پل درگذشت، من شروع به خواندن متن ۱۵۰۰ صفحه ای مصاحبه ۴۰ ساعته خود کردم. متوجه شدم که چقدر پوشش داده بودیم، به ویژه در مورد اولین دستگیری او و این که چقدر بر او تأثیر گذاشت. من خوش شانس بودم که در مورد دستگیری دوم با استون فیلیپس با او مصاحبه ای انجام شد، بنابراین توانستم صدای او را درج کنم. بنابراین بله، در هنگام ایجاد ویرایش، این یک چالش بود که مطمئن شویم او در تمام طول مدت حضور دارد، حتی اگر ما نتوانستیم آن مصاحبه نهایی را ضبط کنیم.
لینک منبع