اولین مسابقه دراماتیک جهانی ساندنس قبل از بازی بعدی در روتردام، “چیزهایی که می کشینویسنده ایرانی نشان می دهد علیرضا خاتمیشخصی ترین و عجیب ترین کار تا به امروز.
به رهبری ستارگان ترک، اکین کوچ (روزهای سوزان)، ارکان کولچاکوستندیل (خانواده، قرن باشکوه: کوسم)، هزار ارگوچلو (محافظ) و ارجان کسال (روزی روزگاری در آناتولی)، سه میمون”) این فیلم یک پروفسور ۴۰ ساله را دنبال می کند که زندگی او – و احساس خود – شروع می شود پس از مرگ مشکوک مادرش، ماجرا را باز می کند. تیرگی جای خود را به چیزی کاملاً تیرهتر میدهد، زمانی که سرب خود را در سیستمی منزوی و شکننده میبیند که به مردان راههای سالم کمی برای آن احساسات ارائه میدهد.
خاتمی میگوید: «ما اغلب در مورد آنچه که مردسالاری با زنان میکند صحبت میکنیم. اما همچنین مردان را در معرض انواع خشونت شدید قرار میدهد و باعث میشود که در این فرآیند از هم بپاشند.»
Best Friends Forever فروش جهانی را مدیریت می کند.
چگونه این فیلم را تصور کردید؟
از همان ابتدا، فیلم به عنوان یک تریلر روانشناختی مبتنی بر رویکردی هنری با الهام از دیوید لینچ ساخته شد. من از درگذشت اخیر او دلم می سوزد، زیرا زمانی که عاشق سینما شده بودم کار او را کشف کردم. فیلمسازان خارج از اروپا یا آمریکا همیشه تشویق نمیشوند که چنین انتخابهای رسمی قوی داشته باشند، بنابراین من از سبک لینچ بسیار متحیر بودم.
او راههای جدیدی برای کشف زندگی درونی شخصیتهایش پیدا کرد که سالها طول کشید تا آنها را بفهمم، هضم کنم، و سپس آن را از آن خود کنم. وقتی اولین فیلمم منتشر شد، یکی نوشت: «مثل اینکه کیارستمی خلسه خورده است». و سپس کسی که این فیلم را در طول مراحل پس از تولید دید به من گفت: “این دیوید لینچ است اگر او همیشه هوشیار بود.”
شما همچنین نسبت به دو ویژگی قبلی خود در ثبت خود آشکارسازی بیشتری کار می کنید.
من میخواستم درد شخصیام را از طریق آن جاهطلبیهای رسمی کشف کنم، و بنابراین خیلی با داستانهای خودکار بازی کردم، تا جایی که حتی نمیدانم چگونه این را به خانوادهام نشان دهم، زیرا ۷۰ درصد آن بر اساس تجربیات مشترک است. در حالی که من به افراط و تفریط که در فیلم به تصویر کشیده شده است نرفتم، اما داستان به شدت از زندگی من نشأت می گیرد. این اولین باری است که به این شکل خودم را باز می کنم و نمی دانم چگونه جلوی تماشاگران بایستم و فیلم را معرفی کنم. اخیراً، شخصی از این یا آن خط گفتگو تعریف کرد و به آنها گفت که من آن را ننوشته ام – فقط آن را به یاد آوردم.
این فیلم محورهای رسمی زیادی دارد، و قبل از اینکه منحرف شود، به عنوان چیزی ساده تر شروع می شود.
به عنوان یک فیلمساز، فرم برای من بسیار مهم است. میخواستم با انتظاراتی که تماشاگران از یک «فیلمساز قهوهای» انتظار دارند شروع کنم: او را به آرامی در فکر فرو ببرم. اما در نیمه راه، آنها را به قلمروی ناشناخته هدایت می کنم. هدف من این بود که انتظارات آنها را زیر پا بگذارم و چیز غیرمنتظره ای را به آنها نشان دهم. به همین دلیل است که نیمه اول کمی اسب تروا است و تماشاگران را راحت می کند تا زمانی که برای عقب نشینی خیلی دیر شده است.
البته، وقتی خشونت فرا می رسد، شما به همان اندازه مایل هستید.
نشان دادن پاشیدن مغز بسیار آسان است – فقط انجام این کار در واقع وحشت را از بین می برد. وقتی آن را نشان نمیدهید، وقتی از مخاطب فاصله میگیرید و اجازه نمیدهید آن کاتارسیس را داشته باشد، آن وقت است که خشونت واقعاً تأثیرگذار میشود.
من ترجیح می دهم روی تأثیر روانی تمرکز کنم. این فیلم تقریباً مانند یک پیش درآمد برای یک فیلم زامبی است – نشان می دهد که جهان قبل از شروع آخرالزمان در اطراف قهرمان داستان در حال فروپاشی است. پس امیدوارم ادامه پیدا کنه میدانید، وقتی تماشاگران تئاتر را ترک میکنند، نمیخواهم آنها فقط بگویند: «اوه، خیلی خوب بود.» دلم میخواهد زیر پوستشان بخزد و بیصدا، مثل یک زمزمه، آنجا زندگی کند. بهترین هنر همه چیز را فوراً به شما نمی دهد – بذرهایی می کارد که به آرامی رشد می کنند. اگر کسی این را تماشا می کند و احساس می کند ناآرام، نامطمئن یا تسخیر شده است، پس من کارم را انجام داده ام.
مناظر ترکی چه چیزی را با هم ترکیب کردند؟
لوکیشن ها را به تفصیل نوشتم و سپس به طور گسترده جستجو کردیم و در سراسر ترکیه سفر کردیم تا زوایای مناسب را پیدا کنیم. یافتن نقاط مناسب ماه ها طول کشید، اما در نهایت، مناظر آناتولی در اینجا نقش مهمی ایفا می کنند. از نظر تاریخی، سفرهای درونی در سینما در فضاهای تاریک و محدود به تصویر کشیده میشوند، و من میخواستم آن را برعکس کنم – (قهرمان داستان) علی را در مناظر وسیع و آرام، دور از همه قرار دهم. فیلم برای جلوگیری از دستکاری عاطفی موسیقی ندارد. در عوض، با صداها و با زیبایی و سکون آناتولی لایه بندی شده است.
این ایده تبعید چگونه در روایت نقش دارد؟
هر فردی در هر کجای دنیا می تواند به نوعی احساس تبعید کند. مفهوم خانه در اینجا بیشتر فلسفی است. علی مترجمی است که مدام به زبان و دنیا می اندیشد. او خود را فردی میبیند که از نظام مردسالار آگاه است و فکر میکند: «من آشپزی میکنم، ظرفها را میشویم، پس یکی از آنها نیستم. من یک فمینیست هستم. من تکالیفم را انجام داده ام، درست است؟» اما بعد متوجه میشود: «لعنتی، من تا گردنم در آن هستم. من بخشی از این هستم.» پدر فقط یک شخصیت بیرونی نیست – چیزی در درون اوست که هرگز واقعاً با آن روبرو نشده است. فیلم درباره این درک است. به نوعی فکر می کرد خانه است، اما خود را در سرزمینی بیگانه می بیند.
دیگر چگونه فیلم سعی می کند انتظارات را زیر سوال ببرد؟
این انتظار همیشگی برای ساختن فیلمهای سیاسی در مورد زنان مسلمانی که با جنسیتهای جنسی مبارزه میکنند یا مردان علیه رژیمهای سرکوبگر وجود دارد، گویی هیچ چیز دیگری ارزش کاوش ندارد. من میخواستم این رویکرد شرقشناسانه را به چالش بکشم و ثابت کنم که میتوانیم داستانهای متنوعی را تعریف کنیم که فراتر از سیاست هستند. کار با جشنوارههای اروپایی و نهادهای تأمین مالی اغلب به معنای عقبنشینی در برابر انتظارات آنهاست. به عنوان مثال، یک فیلم از یک کارگردان برزیلی با برچسب “a برزیلی به نوجوانی نگاه کن، در حالی که همان داستان یک بلژیکی فقط «نگاهی به نوجوانی» است. این ناامید کننده و ناامید کننده است. ما زیرمجموعه های بشریت نیستیم – ما هنرمندان، فیلسوفان و داستان نویسان هستیم. جهان در حال تغییر است و این طرز فکر منسوخ شده باید پایان یابد.
لینک منبع