هشدار اسپویلر: این مقاله به طرح و پایان «حضور“، اکنون در حال بازی در تئاتر است.
مانند بسیاری از داستانهای ارواح، حضور در «حضور» دلیل خوبی برای تسخیر خانهاش دارد.
پس از تماشای اینکه خانواده پین علیه یکدیگر قرار می گیرند، حضوری که در اطراف محل سکونت تازه خریداری شده آنها می چرخد، حرکت بزرگی برای نجات ساکنان پاره پاره انجام می دهد. در حالی که کلویی (کالینا لیانگ) مواد مخدر در آستانه قتل توسط دوست پسر جدیدش رایان (وست مالهالند) قرار می گیرد، روح به طبقه پایین می رود تا برادرش تایلر (ادی مدی) را از خواب ناشی از پشت بام خود بیدار کند. تایلر با عجله از راه پله بالا می رود و از راهرو پایین می رود و وارد اتاق خواب می شود تا با رایان که قبلاً یکی از دوستان کلویی را کشته و آن را به عنوان اوردوز به تصویر کشیده است، مقابله کند. در این درگیری، دو پسر ناگهان از پنجره طبقه دوم به بیرون پرواز کردند. پس از آن، Presence به پایین نگاه میکند تا بدنهای بیحرکتشان را که در راهرو پخش میشوند، ببیند.
من نمی دانم آن مرد از کجا آمده است و چرا. می دانم که واقعاً بیمار است.» فیلمنامه نویس دیوید کوپ میگوید، در مصاحبهای روی زوم درباره پایانبندی صحبت میکند. “من چهار بچه بزرگ کرده ام – دو نفر از آنها هنوز نوجوان هستند. چوپانی فرزندانتان در آن سالها تجربه دلخراشی بود. من ترس های زیادی دارم و شاید این ترس ها کمی در آن نوشته ظاهر شده باشد.»
پس از یک برش ناگهانی به سیاه، «حضور» آخرین شات خود را آغاز می کند. خانواده پین مدتی بعد دوباره دیده می شوند، احتمالاً پس از دفن پسرشان. خانه در حال حاضر تخلیه شده است، اما مادر ربکا (لوسی لیو) هنوز آخرین چیزی را در داخل احساس می کند. به دنبال حضور به جایی که زمانی اتاق نشیمن بود، انعکاس پسرش را در آینه می بیند و در اشک فرو می ریزد.
به عنوان رسانه ای که در صحنه قبلی نشان داده شد، حضور در زمان خطی و زمینی گیج می شود و برای جلوگیری از یک رویداد وحشتناک گذشته را اشغال می کند. با فاش شدن حضور تایلر، وقایع فیلم با نگاهی به روحی که اخیراً از دنیا رفته است، با نگاهی به بی رحمی که نسبت به خواهرش نشان داد و او را نجات داد و در اقدامی بالقوه از توبه، خود را به سمت مرگ خود می فرستد، بازنگری می شود. .
«حضور برای کمک به آنها است، نه آسیب رساندن به آنها. کوپ در پایان میگوید: اینجاست تا خواهرش را نجات دهد. من این نظریه را دارم که هر بار که داستان ارواح جدیدی می سازید، باید دلیلی بیاورید که چرا مردم می توانند ارواح را ببینند. یکی از این راه ها از طریق تروما است. مواقعی که در زندگیام چیزی آسیبزا را تجربه کردهام، نسبت به دنیا و افراد اطرافم بیشتر باز هستم تا در غیر این صورت. اگر خودت عذاب می کشی، درد و رنج دیگران را شدیدتر متوجه می شوی.»
برای کارگردان استیون سودربرگ«حضور» نشاندهنده یک جرات رسمی تازه و کارآمد است: فیلمبرداری یک فیلم ترسناک کاملاً از منظر یک روح ناشناس. اما این مقدمه تا حدودی نشان دهنده بازگشت به خانه برای Koepp است. دومین فیلم او به عنوان کارگردان، تریلر ماوراء الطبیعه کوین بیکن “Stir of Echoes” با نمائی شروع می شود که در آن کودکی برمی گردد تا به لوله دوربین خیره شود و معلوم شد که یک فانتوم است.
از زمانی که استیون اسپیلبرگ او را برای نوشتن «پارک ژوراسیک» در بیست سالگی استخدام کرد، کوپ ثابت کرد که یکی از فیلمنامه نویسان برجسته هالیوود است. اما بین ویژگیهای عینک، او اغلب به محیطهای محدودتری بازگشته است، مانند فیلم هیجانانگیز تهاجم به خانه دیوید فینچر «اتاق وحشت» یا «کیمی» خود سودربرگ که سه سال پیش منتشر شد. اما “حضور” کوپ را در مکانی تاریک تر از حد معمول قرار داد. او به اشتراک میگذارد که پس از شروع کار بر روی فیلمنامه، شروع به رویاپردازی از منظر یک روح کرد. او بلافاصله پس از بیدار شدن از اینها شروع به نوشتن کرد و بیشتر کارهایش را قبل از ساعت ۶ صبح گذاشت
کوپ میگوید: «وقتی برای اولین بار قسمتی از فیلم را دیدم، از مفهوم فضولی و اینکه چگونه آن را واقعیتر میکند، شگفتزده شدم. تو واقعاً مگسی روی دیوار هستی. داری شنود می کنی شما به چیزهایی نگاه می کنید که نباید باشید و به چیزهایی گوش می دهید که با آنها کاری ندارید. این به آن سطحی از واقعیت بسیار بالاتر از آن چیزی که من انتظار داشتم، داد.»
چگونه برای این فرض رسمی یک فیلمنامه بنویسید؟ آیا حضور را مسدود می کنید یا وضعیت روانی آن را برنامه ریزی می کنید؟
من همیشه از «ما» در فیلمنامه استفاده کردم. «مردم شروع به فریاد زدن بر سر یکدیگر می کنند. مضطرب می شویم ما از آنها دور می شویم.» یا «ما به اندازه کافی دیدهایم و حوصلهمان سر میرود و بیرون میرویم». شما قطعا آن را به عنوان یک شخصیت می نویسید. خنده دار است که چگونه این اتفاق می افتد. شخصیت روح در این فیلم را استیون سودربرگ بازی می کند: دوربین او. او باید طوری به اطراف خزیده بود که مناسب به نظر می رسید. این شبح بدجنس است، بنابراین اغلب آن را از موقعیتی دور میبینید یا در کمد پنهان میشوید. دوربین مانند آن شخصیت رفتار می کند.
بسیاری از بینندگان نمی دانند که این فیلم قبل از دیدن از منظر یک روح گرفته شده است. آیا احساس می کردید که این پیش فرض باید در مقطعی از فیلم خود را به مخاطب اعلام کند؟
یکی از دلایلی که استیون خانه را به همان شکلی که در شات ابتدایی انجام میدهد این است که میخواهد بگوید: “ببین، این همه دیدگاه یک نفر است.” مخاطبان بسیار باهوش هستند. و مخاطبان ترسناک اختراعات رسمی زیادی را می بینند، زیرا فیلمسازان باید سعی کنند ژانر را تغییر دهند. اما زمانی که پنج یا شش دقیقه در فیلم حضور پیدا میکنید، متوجه میشوید: “اوه، همه چیز اینطوری خواهد شد.”
حتی به کسی که انتظارش را داشته باشد فکر نکرده بودم توقف بودن از منظر روح
استیون در اوایل احساس کرد که این نباید یک فیلم طولانی باشد – به دلیل بودجه، بلکه به دلیل اینکه مفهوم زیبایی شناختی قوی است. هشتاد و پنج دقیقه کافی است. پس از آن، ما شروع به احساس غرور می کنیم و آن را دوست نداریم. من یک جور جلوه شاتر نوشته بودم. اما استیون میخواست از محو شدنها استفاده کند، زیرا در این صورت میتوانست طول آن را بسته به مدت زمان پرش یا مدت زمانی که احساس میکند برای هضم یک صحنه نیاز داریم، تغییر دهد. اینها به این دلیل بود که هر صحنه باید یک صحنه باشد. بنابراین یک برش به رنگ مشکی همیشه نشان دهنده گذر زمان است. در غیر این صورت خیلی آزاردهنده بود.
من نیمه آسیایی هستم، بنابراین همیشه به فیلم هایی با خانواده های نیمه آسیایی توجه کرده ام. آنها به اندازه کافی نادر هستند که هر یک احساس قابل توجهی داشته باشند. آیا قومیت شخصیت ها در فیلمنامه نوشته شده بود؟
استیون پرسید: “آیا او می تواند آسیایی باشد؟” شاید لوسی را در ذهن داشت و به همین دلیل بود. و من فکر کردم، “من هیچ دلیلی برای این کار نمی بینم.” او ممکن است حس کرده باشد که شما چه کار می کنید، که این است که ما اغلب چنین چیزی را نمی بینیم. من در «Stir of Echoes» اینگونه بودم. من نمی خواستم خانواده ای از طبقه متوسط رو به بالا را در یک خانه زیبا ببینم، زیرا شما این را در هر داستان ارواح می بینید. آیا این نمی تواند شیکاگو طبقه کارگر باشد؟ آدمهای مختلفی را در فیلمها میبینید. باعث می شود چیزها واقعی تر به نظر برسند و همه چیز را تازه تر کند.
شما در مصاحبه های قبلی خود اشاره کرده اید که سودربرگ شما را تحت فشار قرار داده تا ایده ای را که برای یک فیلم داشتید دنبال کنید. آیا این ایده بود؟
این یکی مال او بود من ایده ای داشتم که تبدیل به “کیمی” شد. او مدام می گفت: “تو واقعا باید این کار را انجام دهی.” فکر جدیدی داریم که او بارها به من یادآوری کرده که با آن دیر شده ام. فقط یک سال شلوغ بود یک شب داشتیم شام می خوردیم، و او گفت: «می خواهم کاری را از دید یک روح انجام دهم. من می خواهم همه این کارها را در یک خانه انجام دهم و این یک خانواده است.» همه اینها فقط زنگ من را به صدا در آورد. من عاشق یک داستان محدود هستم. من عاشق محدودیت ایده زیبایی شناختی هستم. من احساس می کنم که این نوع محدودیت ها در واقع خلاقیت را تحریک می کنند. آنها شما را مجبور می کنند که به راه های جدیدی برای انجام کارها فکر کنید.
آیا او به شما جهت گیری زیادی برای داستان کلی یا هویت حضور داده است؟
تنها چیزهای او این بود که خانه ای وجود دارد که در آن حضور دارد. با نشان دادن آن توسط یک مشاور املاک به خانواده ای شروع می شود. و این خانواده باید واقعاً به هم ریخته باشد. از آنجا رفتم. ما آن را نسبتاً سریع انجام دادیم. نکته دیگر این بود که یک اعتصاب در راه بود. یک هفته قبل از شروع اعتصاب نویسندگان آن را به او دادم. او یک معافیت گرفت و آن را شلیک کرد. خیلی بد بود، چون نمیتوانستم بروم غروب. من نتوانستم ببینم او این کار را می کند، که خیلی بد است. کنجکاو بودم اما بسیاری از اوقات اتفاقات خوب به سرعت رخ می دهند. آنهایی هستند که برای همیشه طول می کشند و به نوعی هرگز راه خود را پیدا نمی کنند.
این فیلمها در محیطهای محدود نمایش داده نمیشوند، اما آیا هنگام نوشتن برای یک ملک معتبر، مانند «ژوراسیک» یا «ایندیانا جونز»، در محدودیتها هیجان مشابهی پیدا میکنید؟
اینها به دلیل عدم محدودیت سخت تر هستند. اولین “ژوراسیک” در سپیده دم CG بود. از استیون (اسپیلبرگ) پرسیدم: “خب، محدودیت های من در اینجا چیست؟” و او گفت: “فقط تصور شماست.” گفتم: “خوب، خب، این کمی خصمانه است.” اما ما هر چیزی را که دوست داشتیم درست میکردیم، سپس او میدید که آیا میتوانیم آن را بفهمیم. آنها فیلمهای غولپیکری هستند، بنابراین انتظارات و پول زیادی وجود دارد. سطح تنش و اضطراب پیرامون آن بسیار بالاتر است. در این مورد، با توجه به این واقعیت که بودجه آن بسیار کوچکتر بود و استیون خودش هزینه آن را پرداخت می کرد، سطوحی از تایید وجود داشت که فقط وجود نداشت.
شما به فرانچایز “ژوراسیک” بازگشته اید تا “تولد دوباره جهان ژوراسیک” را بنویسید که تابستان امسال منتشر می شود. انگیزه پشت آن بازگشت به خانه چه بود؟
دو فیلم اول دو تا از تجربیات مورد علاقه من بودند. و استیون گفت: «در مورد شروع دوباره چطور؟ بیایید چیز جدیدی را امتحان کنیم.» گفتم: «اوه، این ایده جالبی است. چه میشد، بل، بل، بل، و بعد ایدهای را پس زدم. همین. گرفتار شد. شما همیشه این کار را با دوستان و همکاران خود انجام می دهید: ایده ها را به این طرف و آن طرف بریزید. و گاهی اوقات می گیرند، معمولا نمی گیرند. فشار وجود دارد زیرا هزینه زیادی خواهد داشت و انتظارات زیادی وجود خواهد داشت. اما در ابتدا هیچ فشاری وجود نداشت – فقط به دنبال ایده های ما بود.
حتی یک رمان منبعی وجود ندارد که از آن برای این رمان استفاده کنید، درست است؟
نه. من این دو رمان را دوباره خواندم تا خودم را به آن حالت برگردانم. ما چیزهایی را از آنها گرفتیم. سکانسی از رمان اول بود که ما همیشه در فیلم اصلی می خواستیم، اما جایی برای آن نداشتیم. ما میگفتیم: «هی، حالا میتوانیم از آن استفاده کنیم.» اما فقط برای بازگشت به آن فضای سر ۳۰ سال بعد – آیا هنوز هم سرگرم کننده است؟ و پاسخ این است که بله، هنوز واقعاً همینطور است. دایناسورها هنوز هم سرگرم کننده هستند.
این مصاحبه برای وضوح ویرایش و فشرده شده است.
لینک منبع